برخي از پايان دوران اسلامگرايي سخن مي گويند اما به ايرانيگري عقب گرد مي كنند/معيار اصلي صلاحيت، گسترش ارزشهاي ديني و تبعيت از ولايت است/ به كسي كه بجاي تبعيت،رهبر انقلاب را رقيب خود ميداند نميتوان اعتماد كرد
رجانيوز: شايد زماني كه جمع چند نفره دستاندرکاران سایت خبری تازه تاسیس رجانیوز با علامه مصباح یزدی، اولين ديدار خود را تجربه كردند، فكرش را نمي كردند كه شش سال بعد، فرصتی فراهم شود تا با جمعي چندبرابر آن جمع چندنفره، به دیدار این عالم وارسته و مجاهد بروند تا هم از سرانجام توصیههای ایشان در دیدار اول گزارشی ارائه کرده باشند و هم از رهنمودهای آنكه مطهری زمانش مي دانند، برای رشد و بالندگی رسانهای که اکنون میرود تا ششمین سال حضورش در جامعه رسانهای کشور را تجربه کند بهرهمند شوند.
درخواست دیدار دست اندرکاران رجانیوز با علامه مصباح یزدی از مدتها قبل به دفتر ایشان ارائه شده بود و بنا بر لطف استاد نسبت به فرزندان خود در این پایگاه خبری، روز سه شنبه هفتم اسفندماه سال نود و یک اعضاي هيات تحريريه و برخي نويسندگان و دست اندركاران پايگاه خبري رجانيوز، به قصد زيارت حرم كريمه اهل بيت سلام الله عليها و ديدار اين عالم مجاهد راهي شهر قم شدند.
اين در حالي بود كه کسالت ایشان هم مانع از آن نشد تا علامه مصباح یزدی برخلاف روال معمول دیدارهای خود، زمانی نزدیک به دو برابر زمان دیگر ملاقاتها را برای اعضای رجانیوز در نظر بگیرند.
هیات تحریریه دائمی رجانیوز را در این دیدار، تعدادی از نویسندگان و همکاراني که دورادور و از شهرهای مختلف کشور با این رسانه همکاری میکنند، همراهی کردند و این در حالی بود که خانوادههای هیات تحریریه رجانیوز هم فرصت را برای استفاده از نفس این عالم ربانی غنیمت شمرده و در این دیدار حاضر شدند.
علامه مصباح پس از توضیحات مسئولین سایت کلام خود را اینگونه آغاز کردند که «تشريف فرمايي نورچشمان، عزيزان و برادران گرامي را به اين موسسه كه به يك معنا خانه خودشان است خوشامد عرض مي كنم.»
و در پایان هم اینگونه سخنان را خاتمه دادند که « امروز هم شما میهمان حضرت معصومه سلامالله علیها هستید حتماً آماده پذیرایی هستند خالصانه متوسل شوید به ایشان و بخواهید که در این مسیر به شما و همه ما انشاءالله کمک کنند.»
دیدار دست اندرکاران رجانیوز با علامه مصباح یزدی نزديك دو ساعت به درازا انجاميد. ديداري گرم، صمیمی و فراتر از دیدارهای سیاسی و رسانهای رایج؛ دیداری که البته با عکسهای یادگاری زیباتر هم شد.
در ادامه متن كامل اين سخنان كه البته بخشي از آن پيش از اين در رسانه ها منتشر شده بود از نظرتان مي گذرد:

مسئوليت شما يكي از خلاءهای نظام بود
بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
تشريف فرمايي نورچشمان، عزيزان و برادران گرامي را به اين موسسه كه به يك معنا خانه خودشان است خوشامد عرض مي كنم.
مسئولیتی که عزیزان احساس کردند و خودشان را برای انجامش آماده کردند و سالیانی قریب به 6 سال در این راه تلاش کردند - همانطور که اشاره فرمودند - یکی از خلأهایی بود که در نظام ما به عنوان یک نهاد مردمی وجود داشت و بسیاری از کسانی که علاقمند بودند از مسائل سیاسی - اجتماعی کشورشان و عالم اسلام و کل جهان آگاهی پیدا کنند، دلشان میخواست یک منبع معتبر و قابل اعتمادی داشته باشند که بیشتر به آن اتکا کنند و تحت تأثیر تبلیغات شیطانی و اطلاعات غلط قرار نگیرند. اما چون کار نویی بود، احتیاج به تلاش و فداکاری بیشتری داشت، که عدهای متمرکز کار کنند و مراحلی را عیناً تجربه کنند و سعی کنند با آزمون و خطا، اگر اشتباهاتی وجود دارد، بشناسند و آنها را رفع کنند تا ب به یک حد قابل اعتمادی رسدکه واقعاً پاسخگوی این نیاز جامعه ما باشد.
در این راه طبعاً مشکلاتی وجود دارد. اول همان که عرض کردم، با توجه به اینکه یک گروه جوانی مشغول کاری میشوند که سابقهای نداشتند و حتی از این جهت که یک تریبونی برای پایبندهای به انقلاب باشد، نمونهی سابقی نداشته است. الآن در رسانههای مکتوب مطبوعاتی کم و بیش بوده است، ولی در این نوع رسانه سابقهای نداشت و طبعاً بايد با اهتمام و تلاش بیشتری این کار را راهاندازی کند. ولی مشکل اصلیتر این است که هدف این رسانه و وظایفی که برای خودشان احساس میکردند، اصل آن که یک وظیفهی الهی است و پاسخگویی در محضر خدای متعال است که باید جوابی برای رفع این خلأ فراهم کنیم.
این کار با کار سایر رسانهها بسیار متفاوت است. همانطور که میدانید همهی رسانهها اعم از نویسا و غیر نویسا، مطبوعات و غیرمطبوعات سعی میکنند به خبرنگارانشان و دست اندرکارانشان جدیدترین اخبار و جالبترین اخبار و چیزهایی که توجه را جلب میکند، زودتر به دست بیاورند و با آب و تاب نقل کنند که خواننده و مراجعه کننده بیشتر داشته باشد و مورد توجه آنها قرار گیرد. وقتی ملاک این میشود که سعی کنیم کاری که نوتر است و بیشتر قابل توجه باشد، انجام دهيم، اینها طبعاً در نوع گزارش و تیتر زدن و برجستهکردن بعضی از پارگرافها و بحثها اینها اثر میگذارد. همه سعی میکنند عبارتی انتخاب کنند كه وقتی مراجعه کننده نگاهش میافتد فوراً توجهش جلب میشود که سراغ آن مطلب برود. این را در رسانههای دیگر هم ملاحظه میفرمایید که چون این هدف برایشان اصالت دارد، خیلی پایبند صحت مطالب نیستند. یک چیزی بنویسند که توجه بیشتر جلب شود و اگر وابسته به گروهی یا حزبی هستند به صورتی منعکس کنند كه موافق خواسته گروهشان باشد.
رسانهاي كه وظيفه خود را بيان حقايق ميداند با رسانههاي ديگر خيلي تفاوت دارد
اما رسانهای که وظیفهی خودش را بیان حقایق میداند یعنی میخواهد اطلاعاتی را در دسترس جامعه اسلامی قرار میدهد که براساس آنها بتوانند وظایفشان را تشخیص دهند. در جهت رسیدن به اهداف نظام و منویات مقام معظم رهبری ایدهالله تعالی قدم بردارند. این خیلی با رسانههای دیگر تفاوت دارد. یعنی محدودیتهایی برای انسان ایجاد میکند که دیگران این محدودیتها را ندارند. - البته ما نمیخواهیم اهانت کنیم و قصد اهانتی در کار نیست ولی - علنا میدانیم که صحت مطالب خیلی تضمین شده نیست. شاید خود آنهایی هم که خبر را تهیه میکنند و منعکس میکنند خودشان هم باورشان نیست ولی برای اینکه مراجعه کننده داشته باشند، بهگونهای منعکس میکنند که جلب توجه کند. این با هدف شما به هیچ وجه سازگار نیست. شما می خواهید حقایق را بیان کنید.
البته هرچیزی که واقعیت دارد، گفتنش لزومی ندارد بلکه گاهی جواز هم نداریم. خیلی چیزها است که واقع شده است و حقیقت هم دارد، دروغ نیست اما گفتنش مصلحت نیست، گاهی شرعاً جایز نیست که البته هرجایی جایز نباشدريال مصلحت هم نیست. چه بسا گاهی به عنوان مصالح اولیه شرعی هم جایز باشد اما به مصالح ثانویه شرعی، اقتضا میکند که هرچیزی را در هر وقتی نگوییم. اما آنهایی که فقط هدفشان جلب مراجعه کننده است این قیدها را ندارند. این یک مطلب مشکلی است که برای شما وجود دارد و برای دوستان و همکاران شما در رسانههای دیگر این مشکل نیست.
در همین راستا هم حتی خبرهایی کاملاً عینی که بدون هیچ تحلیلی و تفسیری حتی از لحاظ انتقال واژهها هم برایش تصرفی نشود، شما محدودیت دارید. چیزی را از کسی شنیدید و یا رفتاری را از کسی دیدید اما اگر حس کنید که مطلقاً در این شرایط گفتنش جایز نیست، حتی اگر از شما مطالبه سند هم کنند، سند هم دارید، کذب و افترا نیست، کاملاً هم صحیح است و عبارتها و حتی واژهها هم محفوظ است. اما بعضی جاها شرع اجازه نمیدهد، تازه این برای متن خبری است که واژههای آن هم محفوظ باشد. اما اگر پای تحلیل و تفسیر در کار میآید خیلی مطلب پیچیدهتر میشود. این محدودیتها باعث این میشود که شما نسبت به سایر ارباب رسانه مسئولیت سنگینتر و دشوارتري در پیش داشته باشید.
دیگران سعی میکنند خبری را صید کنند و پخش کنند، شما اول باید بررسی کنید که انتشار این خبر شرعی است یا نه، چه تفسیری بر آن باید نوشته شود و چگونه ارزیابی شود، آن نقطههای ظریفی که در بیان اخبار وجود دارد و کارهای فنی حساب میشود. تازه اینها باز مربوط به اخبار عینی است، حالا اگر نقل خبر و حادثه و تفسیر و تحلیلش که مقداری پیچیدهتر است.
سوم میرسد به نوع موضعگیریهای سیاسی که آن وظیفه اصلی رسانه نیست، ولی طبعاً هر گروهی خواه ناخواه وظیفه خود میداند که از رسانه استفاده کند، برای اهدافی که تشخیص داده كه آن اهداف مقدس است و برای رسیدن به آن باید تلاش کنند. این جا که میرسد دشواریها مضاعف میشود. برای اینکه اولا انسان بینه و بین الله براي موضعش حجت داشته باشد، شخصی به عنوان یک فرد وقتی اظهار نظر میکند، این چه حجتی پیش خدا دارد؟ آیا وظیفهاش را درست انجام داده یا در تشخیصش کوتاهی کرده است؟ این برای آن دو موضوعی بود که برای نقل و تحلیل خبر کاربرد دارد، ولی کار اینجا خاتمه پیدا نمیکند.
من غیر از یک فرد، عضوی از یک مجموعهای هستم، بیان این مطلب و این موضعگیری نشانهی این است که این مجموعه این نظر را دارد. غیر از این است که یک شخصی وقتی در مجلسی حرفی میزند، موضعی غیر از آن داشته باشد، در مجلسی وقتی موضع میگیرد این موضع جمع تلقی میشود. آدم اگر بخواهد این موضع را سریعتر اتخاذ کند و نظر همه را به دست بیاورد. امروز انسان باید نسبت به خبری که میشنود، موضعی داشته باشد، حالا چه میدانیم که دیگران نظر متفاوتی دارند یا خیر. گاهی هم میدانم که نه فلانی موافق نیست مسئولیت دیگری به عنوان کار جمعی بر دوش آدم میگذارید که اگر خودم فرد بودم و مسئول رسانه شخص خودم بودم، یک جوری برخورد میکردم اما به عنوان اینکه عضوی از یک گروه هستیم باید نظر گروه را داشته باشم. بین راه سازوکاری باید برای این کار دیده شود که من چه اندازه حق دارم به عنوان عضو یک گروه موضعگیری سیاسی کنم یا صریحاً یا تلویحا؛ بالاخره مطلب را طوری سوق دهم که آن نتیجه گرفته شود.
یک مسئولیت دومی از لحاظ موضعگیری روی دوش من میآید. حالا فرض کنید که یک فرصتی شده است و سازوکاری دیده شده است که در جمع گروه چند نفری حق تصمیمگیری دارند، مثلاً یک جمع چندهزار نفری یا چند صد نفری بود، خیلی مشکل است. حالا فرض کنید سازوکاری پیشبینی شده است که در این جمع یک گروه 5 نفری در اتخاذ موضع تصمیمگیری کنند. حالا ما خواستیم در این گروه 5 نفری اتخاذنظر کنیم، اختلاف داشتیم، خیلی زیاد اتفاق میافتد. کم نیست مواردی که آدم در یک کار جمعی که مشخص و محدود هم است و تعداد افرادی که باید تصمیم بگیرند، هم مشخص است، حالا باتفاق آرا یا اکثریت و یا دوسوم آرا، به هر طریقی که سازوکار آن دیده شده باشد، میخواهند تصمیم بگیرند، اختلاف سلیقهها و فهمها وجود دارد. البته این مستقیماً ارتباط با مسئولیت رسانه ندارد، این در همهی فعالیتهای سیاسی و اجتماعی جاری است. اهل رسانه هم نباشد، حزب و گروه و جمعیتی است، میخواهند اعلام موضع کنند، اتفاق نظر نیست و کسانی هم که حق تعیین موضع دارند، هم خودشان با هم اختلاف دارند. چه کار باید کرد؟ گاهی اینجا مقداری مسامحه میشود و تلطیف میشود و بهگونهای نظر اکثریت جلب میشود. گاهی میرسد به یک مواضعی که طرفین در موضع خودشان پافشاری میکنند و قابل جمع هم نیست. اینجا غالبا کار به انشقاق و انشعاب میرسد، گروه تقسیم میشود، یک عده اینطرف و یک عده آن طرف، و بالاخره طی یک مدتی گروه به اضمحلال میرود. این اصلیترین مسألهای است که ما در فعالیتهای سیاسی به خصوص در زمان خودمان با آن مواجه هستیم.
من خیال میکنم قبل از اینکه شما به مسائل صنفیتان فکر کنید و اینکه ما کار رسانه را چگونه سامان دهیم که اصلح باشد و به نفع گروه باشد و وظیفهمان را بهتر عمل کرده باشیم مراحل آن بسیار آسانتر از این قضیه است. به اینجا که میرسد مطلب، خیلی پیچیده میشود. حالا نمونهاش عین همین قضیهای که این چند سال - از دولت دهم -در بین اصولگرایان مواجه بودیم و الآن هم برای انتخابات یازدهم با آن مواجه هستیم، شاید با پیچیدگی بیشتری. واقعاً وظیفه آدم چیست و در این شرایط چه باید بکنیم؟
سالهاي اخير شناختيم كه عدهاي يا از اول دل در گرو انقلاب نداشتند يا بعدا مسخ شدند
یک مروری بر همین فعالیتهای سیاسی این سه چهار ساله اخیر باعث میشود که به بزنگاهها بیشتر توجه کنیم که مشکلات کجاست و چه عواملی بیشتر باعث اختلاف میشود و میتوان جلوگیری از اختلاف کرد و بالاخره ما نهایتاً برای اینکه پیش خدا حجت داشته باشیم باید چه تصميمي اتخاذ کنیم حالا دیگران خوششان بیاید یا نه. صرف نظر از آنهایی که بالاخره ما شناختیم که اینها دلی در گرو انقلاب ندارند یا اصلاً از اول نداشتند و یا بعد مسخ شدند، هر دو قسمش راداریم. روی اینها حسابی باز نمیکنیم که چگونه با اینها برخورد کنیم. اینها رفوزه شده هستند. اما دیگران دارای طیف وسیعی از نظریات و سلیقهها و برخوردهای متفاوت هستند. اینها برای رفتار خودشان توجیه میکنند. ممکن است بعضی از اینها خودشان میدانند كه اشتباه میکنند و بهخاطر منافع شخصی و گروهیشان کارهایشان را توجیه میکنند. حالا من نمیخوام بگویم چه کسی اینگونه است. فرضی است.
کسانی هستند جزء علاقهمندان به نظام و انقلاب و احیاناً در طول تاریخ انقلاب خدماتی هم کردهاند، الآن هم نمیگویند ما با انقلاب و رهبری و با قانون اساسی مخالف هستیم. همه اینها را قبول دارند اما یک مواضعی اتخاذ میکنند که خیلی با آنهای دیگر فاصله ندارد و بعد رفتارشان را توجیه میکنند و ميگويند كه دلیل ما این است.
جا دارد شما عزیزانی که الحمد الله اهل فراست قویای هستید و تا آنجایی بنده دورادور و بعضا از نزدیک آشنایی دیرینه دارم، شما از نخبگان جامعه ما هستید و خداوند فراست بیشتری به شما داده است. امتیازات و تجربیات خاصی داشتید، احساس مسئولیت بیشتری دارید، دغدغه دارید، دلتان برای انقلاب میسوزد. جا دارد که شما اینها را به عنوان یک پروژهی کوچک پژوهشی بررسي كنيد، که این برخوردها چند نوع بوده و هر فرد یا هر گروهی چه دستاویزی برای رفتار خودشان داشته و به آن استناد کرده است. حالا گروه الف، یک نفر یا صد نفر، در فلان موردی این گونه اتخاذ موضع کردند و دلیلش هم این بود. گروه دیگری همان زمان و یا زمان دیگری در موردی فلان موضعی اتخاذ کردند و استنادشان به این دلیل بود، حالا یا کلام امام یا کلام رهبری یا آیه قرآن یا حدیث یا تاریخ - بالاخره هرکسی به گونهای - اینها اگر مجموعاً به دست بیاید، البته احصای کلی آن خیلی آسان نباشد خیلی هم لازم نیست مجموعاً آدم ببیند چند نوع گرایشی با چه نوع توجیهاتی وجود دارد و اینها از نظر فکری و تئوریک خودمان حل کنیم، چون بالاخره ما هم بشریم و اشتباه میکنیم به علاوه همه ما هم در یک حد نیستیم یکی تجربه بیشتری دارد یکی کمتر است. یکی معلومات بیشتری دارد، ولی در معرض آفات قرار میگیریم مخصوصاً وقتی اوضاع پیچیده میشود خیلی کسان اشتباه میکنند. خیلی کارکشتهها اشتباه میکنند. امر بر آنها مشتبه میشود چه برسد به جوان و کم تجربه.
یکی دو مطلب را اگر آقایان را ملول نکنم، اشاره میکنم. یکی از عناوینی که به آن استناد میشود برای رفتارهایی که برای ما مشکوک است و احیاناً هم معتقدیم که درست نیست اما به آن استناد میکنیم و توجیه میکنیم، کلمه وحدت است.
حالا در سطوح مختلفی به آن اشاره میشود. یکی وحدت ملی که ما ملت ایران بالاخره هویت واحدی داریم و این هویت نباید لطمه بخورد. بنابراین ما باید سعی کنیم همه کسانی که تحت این عنوان قرار میگیرند یعنی ملیت ایرانی دارند از هر دین و مذهبی و هر گرایش سیاسی هر طرز تفکری، ما همه را باید جمع کنیم و باید داشته باشیم. بین خود اینها نباید اختلاف باشد وگرنه ملیت ما لطمه میخورد. ما داریم به عنوان جمهوری اسلامی ایران کار میکنیم. ما یک هویت خاصی در عالم داریم، حالا بستگی دارد که چه اندازه به این ملیت دلبستگی داشته باشیم و ارزش برای آن قائل باشیم و این خود یک بحث گستردهای است. ولی بالاخره آنها اینگونه استناد میکنند، هرچه شما بگویید به عنوان ایران کار میکنید. وحدت این ملیت باید حفظ شود. بنابراین هرگونه برخوردی که باعث رنجیدگی یک گروهی از جامعه ما میشود، ممنوع است. چون به اقتدار ملی و وحدت ملی ما ربط دارد. اگر همچنین کسی حتی به یهودی بد بگوید، ممکن است به شما اعتراض کنند که شما علیه اسرائیل جایی حرف زدید اما گفتید یهودی، این کار غلطی کردید چون یک بخش از ملت ایران یهودی هستند، شما نباید چیزی بگویید که به یهودیان بربخورد.
اگر هر وحدتي مقبول بود كه 72 نفر در كربلا با 30000 نفر سپاه يزيد وحدت مي كرد
این موارد در بیانات اینها عملاً به عنوان وحدت کشیده میشود. در طول این انقلاب سی و چند ساله چه کسانی و برای چه اهدافی استفاده کردهاند. نمونههای بارز آن در دورهی اصلاحات است. چقدر تلاش کردند به زرتشتیان - بهخصوص - بها بدهند، بودجههایی به آنها اختصاص دهند، برای بازسازی معابدشان، برای تشکیلاتشان، برای آداب ملی ما. یادتان است در دولت اصلاحات برای جشنهای ملی پول میدادند که چهارشنبه سوری بگیریم! دولت پول میداد! یک مشت اراذل و اوباش به این بهانه میرفتند پول از دولت میگرفتند آتش بازی کنند و عرق بخوردند و عربده بکشند که چهارشنبه سوری است. دولت اسلامی وظیفه خود می دانست. این سنت ملی ماست! وقتي سوال مي شد كه چرا این کار را میکنید؟ ميگفتند كه آداب ملی ماست، هویت ما به ایرانی گری ماست. این ها از ویژگیهای ملت ایران است، اینها را باید احیا کرد!
عنوان وحدت عنوان بسیار جالبی است، اما ببینید کجا از آن استفاده میشود تا کسانی که به بهاییها و برخی گروههای دیگر امتیازاتی دادند تا موقع کسب آرا استفاده کنند. حالا بخصوص برای اهل تسنن خیلی امتیاز داده شد که آرایشان را در مناطق سنینشین جمع کنند.
من یادم است که یکی از رؤسای جمهور که معمم هم بود، حدیث غدیر را به یک معنا تحریف کرد برای اینکه آرای سنیان را بگیرد. مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ را معنی کرد "هرکه مرا دوست میدارد"! این همه تلاش شده است در طول تاریخ تشیع که من کنت مولاه یعنی من کنت ولی امره؛ فعالیتهای مرحوم آقای امینی در کتاب الغدیر، بزرگان دیگر، امام در کشفالاسرار؛ اینقدر در طول تاریخ تلاش شد که معنای من کنت مولاه، ولایت است، رئیس جمهور معمم کشور رسماً گفت که هر که مرا دوست بدارد!
گفته بود که يك مسئلهای اتفاق افتاده بود و مردم از امیرالمؤمنین عليهالسلام کدورتی به دل گرفته بودند و حضرت مردم را جمع کرده بود و گفته بود که هر که مرا دوست میدارد، علی را دوست دارد! اسمش هم حفظ وحدت گذاشتهاند. حرف هم میزنیم، میگویند كه امام این را فرموده بود که باید سنی و شیعه وحدت داشته باشند. آیهی قرآن "واعتصموا بحبلالله جمیعا" دلیل میشود برای اینکه آرای مردم را در فلان منطقهی سنی نشین داشته باشد، حدیث غدیر را تحریف و پایمال کند. این یکی از دستاویزهاست. این میرسد به سطح عالی که با مسائل عقیدتی ارتباط پیدا میکند و سطوح نازل آن هرگروه ورشکسته سیاسی شد به طور کلی سقوط و حذف شدنش تنها اتکایش این باشد که وحدت باید داشته باشیم. تا دیروز یادی از وحدت نبود تا قدرت به دستش میرسيد، هر چه میخواست میتازید، همه دیگران را خرد میکرد، امروز که شکست خورده است و جای دیگری ندارد، برای اینکه جایی خود را وارد کند، میگوید باید وحدت داشته باشیم.
این مسئله یک جایی باید به طور اصولی حل شود که وحدت چيست؟ و چه اندازهای اعتبار دارد؟ کدام وحدتی با چه اندازهای با چه مبنایی؟ اگر اینگونه بود، ائمه علیهمالسلام چون نسبت به ما دلسوزتر از اسلام بودند اصلاً مسئله ولایت و اهل بیتعليهالسلام را مطرح نمیکردند، چون در قضیه سقیفه بین 3 نفر تا 12 نفر جزء مخالفین سقیفه بودند. اما همه با خلیفه اول بیعت کردند، اکثریت تمام شد، خوب بود این چند نفر هم میآمدند برای حفظ وحدت حرفشان را کنار میگذاشتند و هیچی، تشیع بی تشیع! میخواهیم اصل اسلام حفظ شود باید وحدت حفظ شود! چرا این کار را نکردید ؟! سه چهار نفر بودند خیلی زیاد بگوییم 12 نفر بودند که با سقیفه بیعت نکردند. حالا این حفظ وحدت تا کجا معتبر است پس چرا اینها وحدت نکردند؟ تا میرسد به داستان عاشورا؛ 72 نفر بودند در یک طرف 30هزار نفر در طرف دیگر تا 120 هزار نفر هم گفتهاند. 72 نفر هم میآمدند با اینها بیعت میکردند! آنها همه مسلمان و نماز خوان بودند و عبادت میکردند، صبح عاشورا عمرسعد خودش نماز جماعت خواند. اصحابش به او اقتدا کردند نماز جماعت خواندند و بعد به جنگ رفتند. آنها كه مسلمان بودند، پس چرا وحدت را رعایت نکردند؟! این مسئلهای است که باید از لحاظ اصولی یک جایی حل شود والا هر روز هرکسی در هرجایی به هرگونه دلش بخواهد این حرف را تکرار میکند.
آيه واعتصموا را گرفتهاند بحبلاللهش را حذف ميكنند
آیهی "واعتصموا بحبلالله جمیعا" یعنی چه؟ آنها بحبلالله را عملاً حذف میکنند یعنی همه یکی بشوید واعتصموا بحبلالله. حبلالله باید باشد که دور آن اعتصام کنند، وحدت داشته باشند، وحدت حول محور حبلالله مطلوب است نه چیز دیگری. به هرحال این هم یک نظری است یک جایی باید این مسئله بررسی و حل شود.
همانطوری که اشاره کردم این مسئله ذهنی که ملیت ایرانی چقدر اعتبار دارد؟ یک واقعیتی است که جامعه امروز ما همه شیعه دوازده امامی نیستند، اقلیت زیادی اهل تسنن هستند با مذاهب مختلفشان که در بین آنها هم عدهای وهابی وجود دارد. اقلیتهای دیگری داریم، یهودی داریم، مسیحی داریم، زرتشتی داریم، آشوری هستند، پروتستان هستند، کاتولیک هستند، در هر صورت ما اینها را نمیتوانیم نادیده بگیریم اما آیا این معنای این را دارد که اصل انقلاب اسلامی را فراموش کنیم، جمهوری اسلامی را کنار بگذاریم.
اولین رأی گیری برای جمهوری اسلامی یک عدهای از سیاستمداران، که خیلیهایشان متدین بودند، نمازخوان بودند، روزه بگیر بودند، علاقهمند به اسلام بودند، میگفتند: "جمهوری دموکراتیک" دلیلشان هم این بود که میگفتند همه اهل ایران مسلمان نیستند، چرا میگویید جمهوری اسلامی؟ پس میخواهید یهودیان و مسیحیان را کنار بگذارید؟! بگویید جمهوری دموکراتیک که همه آنها بیایند. وقتی میگویید اسلامی آنها نمیآیند. آنها معترض میشوند و علیه شما قیام میکنند و مشکلات برای شما ایجاد میکنند. نگویید جمهوری اسلامی، بگویید جمهوری دموکراتیک یا همین جمهوری! و يا هر اسمی دیگر بگذارید مثلاً مردمی، جمهوری خلق.امام فرمود: "جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد". چرا امام حرف وحدت را رعایت نکرد؟! شامل دیگران هم میشود.
برخي از پايان دوران اسلامگرايي سخن مي گويند اما به ايرانيگري عقب گرد مي كنند
حالا به عنوان اصولی واقعاً مسئله ملیت برای ما چه اندازه اهمیت دارد؟ و لازمهی ملیت چیست؟ ما میگوییم ایران. ایران یعنی چه؟ ایران کی ایران شده است؟ از کجا تا کجا ایران است. در دورهی ساسانیان پایتخت ایران تیسفون بود، در کنار بغداد؛ همینجایی که الآن طاق کسری وجود دارد. همینجا که انوشیروان حکومت میکرد. طاق کسری کاخ انوشیروان است یعنی نزدیک بغداد پایتخت ایران بوده است. یعنی ما که ایران میگوییم، یعنی از عراق حمایت کنیم، چون آنجا پایتخت ما بوده است؟ ایران کجاست؟ چه کسی میگوید ایران از کجاست تا کجا؟ چه ملاکی برای این وحدت وجود دارد؟ فارس، ترک، عرب، عجم، ترکمن، لر و کُرد؟ مرزهای جغرافیایی تعیین کننده است؟ مرزهای جغرافیایی که دائما در حال عوض شدن است! یک عدهای آمدند برای خطوط مرزی توافق کردند، اسم اینجا را گذاشتند مرز ایران و فلان کشور. چه کسی اینها را تعیین میکند؟ ما که میخواهیم از ایران تعریف کنیم، چطور اینطرف مرز ایران است پسرعموهایشان که آنطرف هستند بیگانه هستند؟ خویش و قوم هستند، فامیل هستند، هم مذهب و همکار هستند، برادر و خواهر هستند، عموزاده هستند، اما چون خط مرزی وجود دارد، پس ایران نیست و بیگانه هستند! فرضاً آنها مسلمانیشان از ما قویتر است. نه! این حساب نیست و ما کاری به آنها نداریم نه غزه نه لبنان ایران برای ایران!
ارزش ايران در مقابل اسلام چقدر است؟
این چه ارزشی است و از کجا پیدا شده است؟ چه کسی تعیین کننده است؟ چه زمانی ملاک تعیین این حدود است. حالا فرض کنیم که یک ارزش اعتباری روی احساسات ناسیونالیستی که پایهی عقلانی هم ندارد، مثل تیم محل ما آبی و سرخ. این هم چنین چیزی است. حالا گیرم یک ارزشی است، اما اینها در مقابل اسلام ارزش است؟ ما اسلام را ندیده بگیریم و بگوییم دوره اسلامگرایی گذشت و فراتر رفتیم، فراتر چیست؟ ایران! ایرانی که برای چندهزار سال پیش است، این فراتر رفتن است یا عقبگرد؟ حالا جالب این است همان کسانی که این حرف را میزنند، شعارهاي انترناسیونالیستی هم میگویند! جهانی و همه انسانها و کرامت برای هر انسانی است، هرکجا که باشد و ایرانی با غیرایرانی فرقی ندارد و از اين شعارها! از یک طرف کرامتها برای ایران است و همه چیزمان فدای ایران باشد از طرف دیگر نخیر! به قول معروف کوسه و ریش پهن! هر دوی آن هم در یک سخنرانی و یک مقاله! آنوقت وقتي سخن از اسلام ميشود ميگويند اسلام؟! بله ديگر ما ايرانيها همه مسلمانيم! و چیزهای دیگری که الآن نه وقت است و نه ضرورتی دارد. گفت وقتی "ف" میگویند شما برو فرحزاد.
این مسائلی است که ما از کنارش میگذریم، یک جایی گفته میشود و کسانی هم طرفدار دارد و روی آن مانور میدهند و ما باور میکنیم. به صورت ناخودآگاه فقط اینها نیست چیزهای دیگری هم هست حالا نه فرصتش است نه لزومی دارد وارد این بحثها شویم.
ملاك وحدت است آن است كه اين وحدت به چه قيميتي و حول چه محوري قرار است محقق شود!؟
منظورم این است که ما اگر بخواهیم وظیفه خودمان را به عنوان یک گروه سیاسی یا به عنوان یک صنفی از جامعه انقلاب اسلامی ایران ادا کنیم، باید اول برای خودمان اين مسائل را حل کنیم و همینطوری لنگ نبسته وارد آب شویم در خیلی از موارد به خطر و به اشتباه میافتیم. گاهی ناخودآگاه به دنبال یک شعاری میرویم و بعد میفهمیم که پایهای نداشت و بايد مقابله میکردیم و ما غافل بودیم.
آنوقتی آن مسائل حدت بیشتری پیدا میکند که آن اختلاف سلیقهها در میان مجموعهای از بهترینها اتفاق میافتد. حالا ما با ملیگرایان اختلاف داریم، این خیلی مشکلی نیست. اینکه اصل حرفهای شما ناسیونالیستی است، شاه هم ناسیونالیست بود! ما برای این ارزشی قائل نیستیم. اما وقتی بین بهترین انقلابیها اختلاف نظر پیدا میشود، مشکلات خیلی شدیدتر و حساستر میشود و این ایجاب میکند که ما هم برای حال این مسائل تلاش کنیم و هم تا درست مشکل حل نشده، با احتیاط قدم برداریم. بیاییم یک موضع حادی بگیریم و بعد بفهمیم اشتباه کردیم. دوباره باید یک زحمتی بکشیم و جبران کنیم و اینها غالبا جبران نمیشود؛ یک اثر فرهنگی در جامعه ایجاد میکند و یک خط مشی جدیدی را ترویج میکند حالا برای رفو کردن یک مطلبی 10 تا مقاله بنویسیم، جبران نمیشود. کار خودش را کرد.
در این مواضع آن جایی که پای مسائل ایدئولوژیک مطرح است و با مسائل اصلی انقلاب تماس پیدا میکند، خیلی حساستر میشود. اما اینها به این معنا نیست که بگوییم چون خیلی خطر دارد پس هیچی، ما نبودیم. اما این آش کشک خالهای است که ما باید تناول کنیم، باری است که روی دوش ما آمده است، مهم این است که اول حساسیت آن را درک کنیم و بعد باعث این میشود که بیشتر توکل و توسل داشته باشیم، از خدا کمک بخواهیم.
بعد از همه سردرگمي ها مي بينيم كه خدا نعمتي همچون رهبر معظم انقلاب را براي ما قرار داده است
بزرگترین نعمت خدا بر ما اين است كه رهبری به ما داده که ميتواند در همه مشکلات ما را راهنمایی کند، به شرطی که صادقانه بخواهیم تابع او باشیم. در این مرحله که آخرین مرحله است مشکل ما این است که کسانی میخواهند نظر خودشان را بر نظر رهبر تحمیل کنند. یعنی میخواهند جوسازی کنند که میخواهند رهبر را در مقابل یک عمل انجام شده قرار دهند که نتواند کار دیگری کند. این بزرگترین کار شیطانی است که در قالب یک وظیفهی شرعی خودنمایی میکند. کسانی با سوابق مطلوب و قیافههای حق به جانبی به میدان میآیند اسم آن هم این است که ما تابع ولایت فقیه هستیم و آقا هم فصل الخطاب است و چنین و چنان اما از مدتها زمینه را طوری فراهم میکنیم که آقا نتواند کاری کند. این نمونهها را هم داریم.
با توجه به این خطرها اگر توکل به خدا کنیم و سعی کنیم از این رهنمودهای مقام معظم رهبری، از این انگشتهایی که اشاره میکنند، از اینها بفهمیم، خدا کمک خواهد کرد. وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا.( سوره عنكبوت، آيه 69) اما اگر نه ته دلمان این باشد که من این موضوع را تشخیص دادم که باید بدینگونه باشد، یکجوری زمینهسازی کنم که اگر کار غلطی کردم با استناد به قرآن و حدیثی و چیزی درست کنم که وحدت است، حبالوطن من الایمان! و چیزهایی از این قبیل، کلاه سر خودم گذاشتم، آنچه مورد توصیه نسبت به همدیگر باید باشد که تواصوا بالحق باید به همدیگر سفارش کنیم که اهل صداقت باشیم.
سه پيشنياز جبههپايداري در عرصه عمل؛ اخلاص در پيشگاه خدا، اطاعات در برابر رهبري و صداقت در مقابل مردم
وقتی جبهه پایداری تشکیل شد، در همینجا و زیر همین سقف عرض کردم، ما باید سه برنامه عملی داشته باشیم، در برابر خدا اخلاص داشته باشیم، ببینیم واقعاً آنچیزی که خدا میخواهد عمل میکنیم یا خیر و چون او میخواهد عمل کنیم، در مقابل رهبری اطاعت و در مقابل مردم صداقت، با همه صاف باشیم. ما دلسوز هستیم و چیزی برای خودمان نمیخواهیم. آنچه که خیر مردم را تشخیص میدهیم با کمال صداقت مطرح ميکنیم، نه اینکه پشت پرده یک چیزی بپزیم و صورت دیگری برای مردم جلوه دهیم. اینکار دوام و عاقبتی ندارد. این همان کاری است که همه سیاستبازان عالم میکنند، یک چند روزی از آن بهره میبرند و فردا صدایش در میآید به اسم دیگری، به حزب دیگری. گاهی هم نخیر با کمال پررویی ده تا چهره عوض میکنند. امروز اینگونه است و فردا به گونهای دیگر و پس فردا يك شكل ديگر! ما که نميخواهيم اینگونه باشیم. باید با مردم صاف باشیم. دنبال منافع شخصی و گروهی خودمان نباشیم و اينكه حتماً از گروه ما یک کسی انتخاب شود؛ خب نشود! وقتي ديديم واقعاً یکی اصلح است، به او راي دهيم. بايد خیر مردم و اسلام را بخواهيم. واقعاً کسی را که میشناسیم، بهتر است از او حمایت کرده و او را ترويج كنيم، چون اگر فقط بهخاطر اینکه به گروه ما وابسته است يا نفعش به ما میرسد و از ما حمایت میکند، این خودش یک نوع شرک است. ما عهد و پیمان ببندیم که آنچه که خدا دوست دارد، انجام دهیم.
برای اینکه مردم به ما اعتماد کنند، ما باید صداقت خودمان را اثبات کنیم. اگر هر روزی یک رنگی عوض کنیم یا کاری کنیم که فقط برای خودمان باشد این مخفی نمیماند. مردم ما خیلی باهوش هستند و خیلی بهتر از خواص چیزها را میفهمند. میگویند: "قسم خوردنت را باور میکنم اما دم خروس در جیبت پیداست!"
ما باید صداقت داشته باشیم تا کارمان را پیش ببریم تا هم خدا از ما راضی باشد و هم نسبت به مردم بتوانیم خیرخواهی كرده و هم در راه هدفی که داریم، پیش رویم. اما اگر کارمان غیر این باشد دوامی پیدا نمیکند و موفقیتی نخواهد داشت و حرف اول و آخر ما این است که فراموش نکنیم، ما صاحب داریم. کسی هست که بتواند از ما حمایت کند و دستش را به دعا بردارد و پیش خدا برای ما موفقیت بخواهد که اگر او گوشه چشمی به ما کند و دستي به دعا بردارد، هرگز رد نخواهد شد. وفقکم الله و ایاکم انشاءالله
اينكه كساني نتوانسته اند برخي آرمانها را محقق كنند دليل قابل قبولي براي نفي آن آرمانها نيست
آیت الله مصباح یزدی در ادامه این دیدار در پاسخ به پرسشهای حاضران بیاناتی را مطرح کرد که در ادامه آمده است:
بدون شک تعالیم اسلامی و حتی مبانی عقلی اقتضا میکند که انسان همیشه دنبال آرمانهای بلند باشد و به مراتب نازل اکتفا نکند که همین تعبیر به آرمانگرایی میشود. ما باید سعی کنیم هم خودمان را و هم دیگران را دوست داشته باشیم که به قلههای کمال انسانی و اسلامی و الهی برسیم. هیچ شکی نیست که این مطلوب است و همه باید سعی کنیم که این را در خودمان تقویت کنیم. اما نکتهای که باید به آن توجه داشته باشیم این است که این آرمانگرایی با واقعگرایی عملی همیشه همسو نیست. همهٔ انبیا و اولیا خدا آرمانگرا بودند اما در شرایط عینی جامعه هیچوقت اقتضا نکرده است که این آرمانها به طور کامل محقق شود. در تاریخ انبیا به زحمت میتوانیم یکی دو مورد پیدا کنیم که حکومت حق اسلامی یا الهی تشکیل شده باشد.
مثلاً اگر نمونهاي ميتوان گفت، حکومت حضرت سلیمان علیهالسلام است. وگرنه همه جا صحبت این است که انبیا شکست خوردند، تبعید شدند، کشته و زندانی شدند و آخر آن عذاب نازل شد و آن اقوام از بین رفتند. سوره شعرا یکی از سورههایی است که این مسائل را ذکر میکند. " و ما كان اكْثرهمْ موْمنين" بعد هم عذاب نازل شد، قوم دیگری پیغمبری فرستادیم "و ما كان اكْثرهمْ موْمنين" باز هم عذاب نازل شد. در تاریخ اسلام، ۲۳ سال پیغمبر اکرم صلياللهوعليهوآله نبوت و رسالت داشتند. آن ۱۲ سال اول که با محصور بودن در شعب ابیطالب و مهاجرتها و مهاجرت به حبشه و فشارهایی که به مسلمانان وارد میشد که نفس راحتی نمیتوانستند بکشند، بعد از مهاجرت به مدینه و تشکیل به اصطلاح جامعه اسلامی اندک اندک آنهم بیشتر عمرشان با مبارزه و جنگ با مشرکین گذشت. ۷۰ غزوه و خیلی فرصت کمی شد برای اینکه به سازماندهی داخلی جامعه اسلامی بپردازند.
حالا جامعه فراهم شده است و دشمنان سرکوب شدند و اسلام غالب شده است. لااقل در منطقه جزیرةالعرب. همه چیز آماده است که پیغمبر صلياللهوعليهوآله رحلت فرمود. زمینه هم تعیین شده است که باید بعد از حکومت چه باشد. بهترین شکلی که ممکن بوده، تبلیغ شده است و مشخص شده است هنوز بدن پیغمبر صلياللهوعليهوآله دفن نشده بود که زاویه شروع شد و پایهای گذاشته شد که تا امروز دود آن به چشم ما میرود. خود پیغمبر صلياللهوعليهوآله که اینگونه نمیخواست، ایشان آرمانگرا بودند و میخواستند، همه مردم به بالاترین مراتب کمال برسند، اما نشد.
زمان امیرالمؤمنین و سایر ائمه عليهمالسلام هم همینطور. تنها حکومتی که بعد از اسلام تحت نظر معصومعليهمالسلام داشتیم، قریب به ۵ سال حکومت امیرالمؤمنینعلیهالسلام بود که اکثریت آنهم به جنگ گذشت. که نه جنگ با کفار، جنگ با مسلمانان و نمازخوانها! این است که ما از این گذشته تاریخ لااقل اگر جای دیگری نیست از این باید درس بگیریم که معنای آرمانگرایی این نیست که بشود همیشه صددرصد تحقق عینی پیدا کند.
زندگی آدمیزاد این نیست، آدمیزاد این است که قبل از خلقتش ملائکه به او گفتند: "اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء" (سوره بقره 30) این قطعی بود، این موجودی که خلق میشود، خونریز است و اهل افساد. خدا هم نفرمود نه اینگونه نیست حالا تا زمان ظهور حضرت ولیعصر ارواحنا فداه چه میشود و مردم چه تغییری پیدا میکنند، درست نمیدانیم آنچه مسلم است حکومت عادلانهای برقرار خواهد شد، حالا اینکه مردم هم آدمهای خوبی شوند، نمیدانیم انشاءالله باشیم و ببینیم چه میشود.
ما باید در انقلاب اسلامی ایران آرمانگرا باشیم. حکومتی شبیه حکومت امیرالمؤمنین عليهالسلام برقرار شود، همانطور که امام در پاریس فرمودند و در درجهٔ نازلتر سعی میکنیم، جامعه را برای ظهور حضرت ولیعصر حضرت مهدی عجلالله تعالی فرجه مهیا کنیم اما این سی و چند سالی که گذشته، چند وقتش چنین حکومتی داشتیم، چنین حکومتی به دست چه کسانی باید علنی شود؟ آیا منتظریم فرشته از آسمان نازل شود و معصومین حکومت کنند، آنجایی که یک شخص معصوم در رأس حکومت بود، مثل امیرالمؤمنین و سایر ائمهاطهار عليهمالسلام، خیلی کاری از پیش نرفت. حالا که معصومی در میان مردم نیست و فرشتگانی هم نازل نشدند که جامعه ما را اداره کنند، ما همینها هستیم. اینهایی که در این مدت در ایران دستاندکار بودند، خوبهای ما بودند، خوبهای این جامعه بودند، چرا بعضی از اینها اینگونه درآمدند و خرابکاری کردند و افساد و اشتباه کردند؟ دلایلی دارد؛ اول آدمیزاد موجودی است که قابل تغییر است. اینگونه نیست که فرض بفرمایید کسی در جوانی آدم فاسقی بود، پس حتماً تا آخر عمر فاسق میماند. نه! ممکن است توبه کند و عوض شود. کسی مؤمن بود و تا آخر عمرش مؤمن باشد، نخیر! ممکن است سالمندیاش فاسق و کافر هم شود. نمونهٔ آن را داشتیم. اگر یک روزی به کسی اعتماد کردیم، معنای آن این نیست که تا آخر همین خواهد بود. امام رضوانالله علیه در حکمهایی که برای رؤسای جمهور میدانند میفرمودند: "مادامی که شما این شرایط را رعایت میکنید" در حکمی که به بنیصدر دادند، تصریح کردند. در حکم رجایی هم بود. معنای آن این است که امکان انحراف هست. این یک مورد.
دوم اینکه ممکن است افرادی از اول نقاط ضعفی داشته باشند که خودشان هم ندانند "يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا" ( سوره كهف 104) کارهای خوبی هم بکنند، اما ریشههای فسادی در دلشان است که خودشان هم درست نمیدانند. بعضی افراد اینگونه هستند. گروه دیگری ممکن است از اول ممکن است منافق باشند و ایمانی نداشته باشند. به خاطر مصالحشان تظاهر کنند و عدهای هم فریب آنها را بخورند بعد معلوم میشود که از اول عوضی بودند.
از اینها که بگذریم براي آنهایی که خوب هستند و تا آخر هم ضد اسلام نشدند و منافق هم نبودند دو تا مطلب دیگر قابل توجه است. یکی اینکه همه خوبان همه چیزها را خوب درک نمیکنند. اینطور نیست وقتی کسی مؤمن و صالح بود آدم انقلابی بود و حزب اللهی همه مسائل را صددرصد خوب درک کند، بعضی را خوب درک میکند. گاهی این فرد بعضی مسائل را بهتر درک میکند و گاهی دیگری مسائل را بهتر درک میکند یا در بحث توان، یک فردی در این مورد توان بهتری دارد یکی در بحث دیگر.
معيار اصلي براي انتخاب اصلح؛ تلاش شخص براي گسترش ارزش هاي ديني و تبعيت محض از ولايت است
فرض کنید کسی فرماندهٔ جنگ بود در دوران دفاع مقدس حتماً رئیس جمهور یا نخست وزیر خوبی هم خواهد بود؟ معلوم نیست كه آنکار را خوب میتوانست اداره کند. ممکن است برای کار دیگری صالح نباشد یک کسی مدیریت خوبی داشت معنای این حتماً نیست که در پایبندی به ارزشهای اسلامی هم خوب باشد. آدم مدیر و لایقی است ولی معلوم نیست پایبندی به ارزشهای اسلام داشته باشد و بتواند حرام و حلال را درست رعایت کند. گاهی در یک مواردی اتفاق میافتد که حتی امام معصوم عليهالسلام احتیاج به کسی دارد که دارای یک بعد برجسته است. با اینکه میداند نقاط ضعف فراوانی دارد اما آنوقت احتیاج به کسی دارد که این بعد برجسته را داشته باشد.
در زمان امیرالمؤمنین سلامالله علیه در آذربایجان ما شورشی اتفاق افتاد. حضرت کسی را فرستادند که نه سابقه خوبی در اسلام داشت و نه خیلی باتقوا بود اما برای آرام کردن شورش قوی بود. عامل امیرالمؤمنین عليه السلام در آذربایجان چنین شخصی بود. یا بعضی از حکومتها بود که از زمان خلیفه دوم مانده بود. "زیاد ابن ابی" برادر معاویه در اهواز و بحرین حکومت میکرد، در زمان امیرالمؤمنین عزل نشد. برای آنوقت در آنجا کسی بهتر از این فرد نداشت. کمیل بود اما کمیل اهل این کار نبود.
خیلی آدم خوبی بود اما کشورداری بلد نبود و مدیریت نداشت. اینگونه نیست که کسی عارف باشد، تقوا داشته باشد، حتماً مدیر خوبی هم باشد و یا فرمانده خوبی برای جنگ باشد. این صفت را دارد و آن را ندارد. در هر زمانی اگر افراد کافی داشتیم که در همهچیز ممتاز بودند، خیلی عالی بود. اما خداوند هم چنین چیزی نیافریده است. آدمیزاد را آفریده که با اختیار "من شاء أن یؤمن و من شاء أن یکفر" این همه بساط امتحان راه انداخته تا هرکسی در هر شرایطی امتحان خود را بدهد. یکی اینجا رفوزه میشود، جای دیگر قبول؛ برعکس آن هم هست.
ما توقع این را داشته باشیم که مسئولین کشوری ما از رئیس جمهور و وزرا و نمایندگان مجلس هیچ عیبی نداشته باشند محال است. هیچوقت نبوده و هیچوقت هم نخواهد شد. خدا یک منتی سر ما گذاشته است که در طول تاریخ بشریت کمنظیر است و آن اين بود كه امام را به ما داد و بعد آن هم مقام معظم رهبری. در حوادث تاریخ استثناء است، غیر از پیغمبر و امام معصوم عليهمالسلام نمیتوانیم چنین رهبری پیدا کنیم. این است که خیلی باید قدر بدانیم والا از این گذشته دیگران انواع و اقسام ضعفها دارند.
اينكه منتظر باشیم که کسی را برای ریاست جمهوری پیدا کنیم که هیچ عیبی ندارد، پس همینجا بمانیم. نخواهد شد. تنزل پیدا کنیم. یک گروه سیاسی میخواهیم همکاری کنیم، نخیر گروه رسانهای اگر شما سعی کنید که شرایط این کار را در حد اعلا داشته باشید، همیشه تنها میمانید. بالاخره هرکسی یکجایی اشتباهی دارد. پس چه کنیم هیچکار جمعی نکنیم؟! گروهی تشکیل ندهیم؟! حزبی تشکیل ندهیم؟! - اگر حزب اسلامی باشد - دولتی تشکیل ندهیم؟! مشارکت نکنیم؟! اینکه همان خواسته شیطان است.
شخصي كه فرمانده خوبي در جنگ بوده، لزوما رئيس جمهور خوبي نخواهد بود
باید سعی کنیم اصلح نسبی را شناسایی کنیم و تا آنجایی که میتوانیم، تلاش کنیم نسبت به کسانی که سر کار میآیند، بهترینهای نسبی باشند. اینجاست که با یک بحث نظری و فکری مواجه میشویم. اصلح یعنی چه؟ شخصی که سالها در جنگ بوده است، خدا توفیقی داده به او، من همچنین توفیقی نداشتم، دورادور مشغول کاغذ و قلم بودیم. آنهایی که جان خودشان را در دست گرفتند در جبههها بودند معنای اهمیت جنگ و دفاع و مدیریت جنگ و طراحی جنگ را خوب میدانند. اگر از او بپرسند اصلح چه کسی است، حتماً در بین فرماندهانی که در بین جنگ بودهاند از بین آنها انتخاب خواهد کرد و توجهش به آنها معطوف است و کار او را میداند و اينكه او بود که انقلاب را بیمه کرد، جنگ نبود، کشور ما کجا بود؟
یکی دیگر هست كه در مسائل مدیریت سر کار بوده است و قدر مدیر لایق را میداند. یک مدیر لایق اگر باشد، چهقدر میتواند از امکانات استفاده کند و کارها را پیش ببرد؟ حالا اگر مدیریتش ضعیف باشد با امکانات خوب هم دیگران از او سوءاستفاده میکنند. وقتی به او میگویند اصلح یعنی کسی که مدیریتش بهتر باشد. یکی دیگر ذوق اقتصادی قوی دارد از منظر او اصلح یعنی کسی که نان مردم را بهتر برساند. به من آخوند بگویند که اگر راست بگویم و اهل کلک نباشم، میگویم کسی که ارزشهای دینی را بهتر رعایت کند. چون بالاخره هشتاد سال عمری که از خدا گرفتم در این راه صرف کردم. اهمیت اینها را بهتر درک کردم. نه از مسائل جنگ خیلی سر در میآوردم نه از مسائل مدیریت و اینها. چیزی که برای من مهم است مسئله دین است و خیال میکنم دیگران هم باید همینطور باشند. حالا دیگران هم قبول کنند یا نه من واقعیتها را میگویم و کاری به بایدهای آن ندارم. وقتی که میگوییم اصلح یعنی چه؟ قبلاً باید برای خودمان حل کرده باشیم که اصلح از چه حیث؛ یعنی اولویتها را بشناسیم.
یک اولویتهای مطلق داریم و یک اولویتها موسمی؛ اولویتهای عقیده ما همان است که پیغمبر صلياللهوعليهوآله تعیین کردند: "ایمان، علاقهمندی به اسلام، پایبندی به ارزشهای اسلام و فرهنگ اسلامی" اینها اولویت مطلق است و همیشه هست. اما گاهی شرایط خاصی پیش میآید باید کسی سرکار بیاید که ویژگیهای دیگری داشته باشد یعنی حد نصاب را باید داشته باشد.
بنابراین اگر دنبال این بگردیم که در انتخاباتی که پیشرو است میخواهیم وظیفهای داشته باشیم و یک کسی را پیدا کنیم که هیچ نقطه ضعفی ندارد خیلی بعید است چنین کسی را پیدا کنیم. اما اینکه در بین آنهایی که ما میشناسیم و مطرح هستند و ممکن است شرکت کنند چه اولویتهایی را در نظر بگیریم خیلی مسائل را باید توجه داشته باشیم که اصلح نسبی را یعنی برآیند نقطههای مثبت را پیدا کنیم. باید عددهای مثبت و منفی را درست و دقیق بگوییم. اگر ضعف دارد چهقدر ضعف دارد، منهای چند است، آن دیگری بهعلاوه چند است، در کدام جهت؛ مجموع اینها را جمع جبری ببندیم و بگوییم در این برآیند این از همه بهتر است.
یکی از راهها اين است كه از شاخصهایی که مقام معظم رهبری تعیین کنند و اشاراتی که ایشان میفرمایند، استفاده کنیم. برای رعایت اولویتها نقطههای ضعف گذشتگان را بررسی کنیم و ببینیم این ضربهها را از کجا خوردیم. سعی کنیم در کسی که انتخاب میکنیم، آن نقاط ضعف حساسی که منشاء خطرات بزرگی بوده است، حتیالمقدور نباشد، یا کمتر داشته باشد.
بنابراین ما یک ارزش مطلقی داریم که همیشه باید آن را رعایت کنیم و آن پایبندی به اسلام است. این انقلاب اسلامی است، هویتش اسلامی است، اسلام نباشد چه هویتی داریم؟ مردم جان و فزندانشان را کفن پوشاندند و به جبهه فرستادند. برای اینکه شکمشان پر شود؟ سه فرزند خود را فرستاد شهید شدند گفت: "ای کاش چهارمی را هم میفرستادم" برای اینکه شکمش پر شود؟ در کدام یک از وصیتنامههای شهدا به مسائل مادی اشاره شده است؟! مبارزه با گرانی و تورم با فقر در کدام یک از وصیتنامههای اینها است؟! و در کدام صحبت نشده است از اطاعات از رهبری و عشق به امام و انقلاب؟! هویت انقلاب ما این است. اصلیترین چیزی که ما باید به آن اهمیت بدهیم همین است. البته مراتب دارد. یک مرتبه البته در غیرمعصومین مثل حضرت امام و مقام معظم رهبری دارند که از سر ما خیلی بلند است. اما در مراحل پایینترش لااقل یک حد نصابی باید برای این موضوع درنظر بگیریم، اگر کمتر باشد دیگر در پیشگاه خداوند حجتی نداریم.
به كسي كه بناي تبعيت از رهبري را ندارد و حتي رهبر را رقيب خود ميپندارد نمي توان اعتماد كرد
فرض کنید کسی به هیچ حلال و حرامی مقید نیست. اينكه پول از کجا به دست بیاورد و در چه راهی مصرف شود، یک عدهای راضی شوند و رأی بدهند و کارش پیش برود، باقی مهم نیست. یعنی به مسائل مالی تقیدی نداشته باشد، دغدغهای نسبت به حلال و حرام مالی نداشته باشد. نمیشود به این فرد اعتماد کرد. روش پیغمبر صلياللهوعليهوآله و چیزی که ارزشهای اسلامی است و آن اهداف انقلاب با همچنین وضعی قابل انطباق نیست یا فرض کنید کسی در مسائل جنسی اهمیتی نمیدهد، چه بسا وقتی فرصت پیدا کند بدش نیاید. هیچوقت برای حجاب و عفاف دل نمیسوزاند و مسائلی از این قبیل.
ما باید در شخص، یک حدنصابی برای رعایت ارزشهای اسلامی داشته باشیم والا در پیشگاه خداوند چه حجتی داریم؟ مگر نمیدانستید اینگونه است؟ این یکی از مسائل اصلی است که باید توجه داشته باشیم که اگر نمرهٔ این قسمت پایین آمد، ضریبی دارد که چیزهای دیگر آن را پر نمیکند.
دومی در نظام ما مسأله ولایت فقیه است. کسی فقط باورش نباشد. کسی ته دلی باورش نیست ولی لااقل مصلحت خود میداند که این را رعایت کند. ما در بین کسانی از سیاستمداران غیر روحانی که واقعاً همیشه فکر میکردیم که این مسأله را قبول داشت مرحوم شهید رجایی بود. میگفت: "من مقلد امام هستم و باورش این بود و راست میگفت." اگر امام جایی اشارهای میفرمود، تخلفی نمیکرد. این حد مطلوبی است از اهتمام به ولایت فقیه. اما کسانی هم بودند و دیدیم از اول که میخواستند کاندیدا بشوند شرط میکردند که شما خیلی در کارهای ما دخالت نکنید! یا بعد در عمل، دستورات صریح مقام معظم رهبری را اعتنا نمیکند. همچنین کسی به درد نمیخورد. حالا اول کار بود، بعد عوض شد، محتمل است ما بهشت و جهنمی نداریم که عقابش کنیم. ولی به هر حال این است. اگر درک کردیم که کسی بنا ندارد که تبعیت از مقام معظم رهبری کند، نهتنها اعتقاد ندارد، عملاً هم بنا ندارد. عرض کنم رهبر را برای خود رقیب میداند میگوید ما باید قدرت او را بشکنیم تا بتوانیم ایران را سربلند کنیم این آخوندها مانع هستند! ما به همچنین کسی نمیتوانیم اعتماد کنیم و حجتی پیش خدا نداریم. اما احیاناً ضعفهای دیگری ممکن است داشته باشد و مجموعاً برآیند مثبتی داشته باشد.
بعد از احراز این حد نصابها فساد مالی و ا خلاقی نداشته باشد بنای التزام عملی به ولایت فقیه داشته باشد، شرایط اصلی است. آنوقت نوبت به موارد دیگر میرسد که اگر کسانی در این چند مورد مساوی بودند کدامشان ارجح هستند، بهخاطر مدیریت و تجربه بهتر و بیشتر. ولی ما بعد از تأکید بر اینکه مواظب باشیم از اشارات مقام معظم رهبری استفاده کنیم، یک روح عوامانهای داریم به همهٔ دوستان میگوییم که توسل به اولیای خدا را فراموش نکنید. در هیچ حالی مستغنی از کمک اهل بیت صلواتالله علیهم اجمعین نیستیم. امروز هم شما ميهمان حضرت معصومه سلاماللهعليها هستید. حتماً آماده پذیرایی هستند خالصانه متوسل شوید به ایشان و بخواهید که در این مسیر به شما و همه ما انشاءالله کمک کنند.
و صلیالله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
پایان متن/ 13-12-91
منبع: رجانیوز


