به گزارش دفتر ارتباطات فرهنگی ، قدرت نرم در فرآيند انقلاب اسلامي ايران در سطح تحليل داخلي، منطقه اي و بين المللي داراي اهميت قابل توجهي بود. انقلاب اسلامي ايران را ميتوان تجلي تحقق قدرت نرم به معناي توانايي نفوذ در رفتار ديگران بدون تهديد و يا پرداخت هزينة محسوس به شمار آورد.
از اهداف انقلاب اسلامي، پاسداري از آزادي و امنيت انسان در حوزههاي گوناگون فرهنگي، سياسي، اجتماعي، قضايي و اقتصادي است.
آرمانها و هنجارهاي انقلاب در سطح تحليل منطقهاي و بينالمللي نيز پيام جذاب انقلاب اسلامي توانست راهگشاي ملتهاي مسلمان و نيز ملل جهان سومي و مستضعف گردد و ضمن احياي هويت جهان اسلام، ارتقاي بيداري اسلامي، به بازسازي تمدن اسلامي بر اساس تكيه بر خودباري فرهنگي و پرچمداران انقلاب فرهنگي جهاني اهتمام ورزد.
الف) در سطح تحليل داخلي
براساس زيرساختها و الزامات فكري و فرهنگي سند چشمانداز بيستساله نظام، تعميق معرفت و بصيرت ديني آحاد جامعه و تقويت و تحكيم ارزشهاي اسلامي و اخلاقي كه حوزههاي فردي و اجتماعي و همچنين برجستهسازي مستمر و همهجانبه انديشههاي ديني و سياسي حضرت امام خميني (ره) در حوزههاي تصميمسازي و تصميمگيري، برنامهريزي و اجرايي دستگاههاي نظام جمهوري اسلامي به ويژه سازمانها و نهادهاي فرهنگي و آموزشي و اصلاح نوسازي نظام آموزشي و تعليم و تربيت كشور و تعميق تفكر و فرهنگ بسيجي در زمرة اولويتهاي نرمافزاري نظام جمهوري اسلامي ايران قلمداد ميگردد. افزون بر اين ميتوان به ابعادي از قدرت نرم افزاري انقلاب اسلامي ايران از جمله رهبري فرهمند امام خميني، وحدت و اعتماد ملي، توسعه دانايي محور، جنبش نرم افزاري و سياست فرهنگي اشاره کرد.
1- رهبري فرهمند امام خميني: رهبري كاريزماتيك امام خميني را ميتوان در ارائه ارزشهايي دانست كه مردم را به پيروي بيچون و چرا از فرامين ايشان با توجه به جذابيت محتواي آن و باور قلبي مردم به اعتقاد امام به گفتههاي خويش و ابتناء آن بر آموزههاي فقهي و اسلامي متقاعد ميساخت.
2- وحدت و اعتماد ملي: انقلاب اسلامي ايران با بهرهگيري از اعتماد ملي به عنوان سرمايه اجتماعي و بعد چهارم قدرت توانست به تعميق وحدت و همبستگي ملي و تجميع كليه اقشار و گروهها و دستجات ملي و مذهبي كشور همت گمارد و با بهرهمندي از مشاركت عمومي، فرهنگ استقلالي، بسيجي، سازندگي، اصلاحطلبي و عدالتخواهي را در جامعه گسترش بخشد. وفاق اجتماعي به عنوان مظهر قدرت نرم توانست به ايفاي كاركردهايي چون همفكري، هماحساسي، همكنشي، و شكلگيري ذهن اجتماعي كه به همكاري و تعامل ميان گروههاي مختلف اجتماعي ميانجامد، بپردازد و نظم دروني و بينيازي از نظم بيروني و سياسي را آشكار سازد.
3- توسعه دانايي محور: انقلاب اسلامي ايران زمينه را براي اهتمام همزمان به توسعه چند بعدي در ابعاد علمي، فرهنگي، اخلاقي، ديني و اجتماعي علاوه بر توسعه سياسي و اقتصادي فراهم ميآورد. اين مهم ناشي از توجه به فرهنگ به عنوان حوزة مستقل و بالذات مطلوب و بهرهگيري نرمافزاري از دين به عنوان نظام معاني و نمادسازي بود. انقلاب اسلامي رويكرد توسعه دانايي محور را براي تبديل كشور به جامعهاي دانش بنيان اتخاذ كرد تا علم و انديشه مسير حيات فردي و جمعي را مشخص سازد و فرآوردههاي علمي با خود اقتدار، صلابت وعزت را به ارمغان آورد و نقش مؤثري در تأمين امنيت و آرامش اجتماعي ايفا كند.
4- جنبش نرمافزاري: انقلاب اسلامي ايران توجه به نوآوري و نوانديشي را در صدر اولويتهاي خود قرار داد به گونهاي كه رهبر فرزانه انقلاب خواستار تحقق جنبش نرمافزاري همهجانبه و فراگير شدند. اين حركت و نهضت مبنتي بر مؤلفههاي زير بود:
ايجاد فرهنگ توليد علم، ارتقاي قدرت علمي و جرأت علمي، پرورش و شكوفايي استعدادها، نفي الگوپذيري تقليدي از فرهنگ غرب، ايجاد تحولات و پيشرفتهاي علمي در چارچوب ارزشهاي دينمدار، ارتقاي روحية خودباوري و اتكاء به نفس و انديشه و ارادة خودي، استفاده از ظرفيتهاي علمي بومي، تقويت بنية پژوهش كشور، تعالي و رشد اقتصادي و علمي كشور با هويت بخشيدن به مراكز علمي، پيوند مفاهيم و اخلاق ديني با علم روز، ايجاد خلاقيت و نوآوري علمي، اهتمام به فراگيري علم و دانش با ارتقاي ايمان و معنويت، عنايت به آزادانديشي، دينباوري و نوانديشي ديني و نفي تحجر و جزمگرايي و تفكر و فرهنگ وارداتي غرب، هوشياري در برابر تئوريهاي وارداتي، نفي تفكر تقليدي و تبعي و اهتمام به فكر استقلالي به منظور پرهيز از انفعال و مجذوبيت و مبهوت بودن در برابر تحليلهاي بيگانه، اهتمام به توليد علم و بومي كردن آن بر مبناي فرهنگ ملي و ارتقاي توسعه انساني، گسترش و اعتلاي جنبش نرمافزاري در حوزههاي علوم اجتماعي و انساني بر اساس اصول و ارزشهاي ايران اسلامي، سياستگذاري و برنامهريزي براي توسعه و اعتلاي فعاليتهاي تحقيقاتي پيرامون نوآوري و دستيابي به فناوريهاي نوين.
5- سياست فرهنگي: انقلاب اسلامي ايران با هدف نشر و گسترش انديشه و پيام اسلام، استقلال فرهنگ، تكامل روحي و اخلاقي، تحقق كامل فرهنگ اسلامي در عين اهتمام به درك مقتضيان زمان، اولويت خود را بر برنامهريزي و اصلاح فرهنگ جامعه و نهادينه كردن آن مطابق با نيازهاي توسعه در جامعه ديني قرار داد و سياست فرهنگي برگرفته از جهانبيني و انسانشناسي اسلامي بر اساس احترام به كرامت انساني، سرشت معنوي بشر، خيرخواهي، كمالجويي، آرمانطلبي، استقلالگرايي، آزاديخواهي، عزتنفس و قدرت ايمان را محور فعاليتهاي خود قرار داد. در اين زمينه ميتوان به اهداف فرهنگ انقلابي اسلامي در پرتو اين سياست نرمافزاري اشاره كرد:
- رشد و تعالي فرهنگ اسلامي- انساني و بسط پيام و فرهنگ انقلاب اسلامي در جامعه و جهان.
- استقلال فرهنگي و زوال مظاهر منحط و مباني نادرست فرهنگهاي بيگانه و پيراسته شدن جامعه از آداب و رسوم منحرف و خرافات.
- آراسته شدن به فضائل اخلاقي و صفات خدايي در مسير وصول به مقام انساني متعالي.
- بازشناسي و پاسداري از مواريث و سنن تاريخي، ديني، ادبي و هنري.
- شناخت جامع فرهنگ و مدنيت اسلام و ايران و ترويج اخلاق و معارف اسلامي.
- تقويت تفكر و تعقل و قدرت نقادي و انتخاب در عرصهي تلاقي و تعارض افكار و نضج فرهنگ آزادانديشي، خردورزي، نظريهپردازي و نوانديشي ديني.
- مقابله با خرافات و موهومات و جمود و تحجر فكري، مقدس مآبي و ظاهرگرايي و مقابله با افراط در تجددطلبي و خودباختگي در برابر بيگانگان.
انقلاب اسلامي توانست به بازسازي تمدن اسلامي بر اساس تبيين اصول ديني و ارزشي و تقويت فضاي عمومي و جامعه مدني اسلامي و ارتقاي آگاهيهاي ديني و سياست جهان اسلام مبادرت ورزد.
ب) در سطح تحليل منطقهاي
در زمرة ابعاد قدرت نرمافزاري انقلاب اسلامي ايران در سطح منطقهاي ميتوان به مواردي از جمله بازسازي تمدن اسلامي، ارتقاي بيداري اسلامي، احياي هويت جهان اسلام، محوريت ثبات منطقهاي و جهاني كردن مبارزه با صهيونيسم اشاره كرد كه ذيلاً به تجزيه و تحليل اين جنبهها پرداخته ميشود:
1- بازسازي تمدن اسلامي
انقلاب اسلامي ايران با اعطاي خودباوري فرهنگي به ملتهاي مسلمان و بهرهگيري از فناوريهاي مدرن ارتباطي براي انتقال پيام نوانديشي ديني در جهان اسلام توانست رويكرد تمدني خود را به منصة ظهور رساند.
افزون بر اين، انقلاب اسلامي تقويت بنيادهاي تمدن اسلامي را از رهگذر اهتمام به چهار سطح تحليل در اين تمدن مدنظر قرار داد: نخست در سطح تحليل فردي، رفتار مسالمتآميز و نيكوي هر فرد با ديگران براساس راستگويي، رأفت، وفاداري، احسان و اخلاق شايسته را ارج نهاد. دوم در سطح تحليل اجتماعي بر تعامل جوامع مسلمان بر اساس همكاري فرهنگي و بازرگاني و تحكيم روابط دوستي و مودت و اخوت تأكيد نمود. سوم در سطح تحليل سياسي بر ضرورت تعامل دولتها با ملتها و اهتمام رهبران سياسي به خواستههاي ملتهاي مسلمان پاي فشرد و چهارم در سطح تحليل فرهنگي بر تبادل انديشهاي ميان تمدن اسلامي و ساير تمدنها تأكيد ورزيد.
2- ارتقاي بيداري اسلامي
درخشش خورشيد انقلاب اسلامي موجب شد بارقههاي اميد در جهان اسلام پديدار شده و اميد به حاكميت آرمانهاي اسلامي و اصول و عقايد ديني مبتني بر فطرت پاك انساني از جمله حقجويي، استقلال خواهي، عدالتطلبي، آزادي خواهي، ظلمستيزي، استكبارستيزي و حمايت از مظلوم دو چندان گردد. انقلاب اسلامي توانست با ارتقاي آگاهي و بيداري گسترده در بين مردم مسلمان، محروم و مستضعف جهان اسلام، روحيه شهامت و شجاعت لازم در آنان را براي مبارزة ايجاد كند و با ايجاد خودباوري نسبت به توان و امكانات دروني و تشويق لزوم شناخت فزونتر نسبت به تجربهي تاريخي وعملي جنبش آزاديبخش، جرأت حركتهاي مردمي را براي مبارزه بر اساس انديشههاي انقلابي اسلام فزوني بخشد.
انقلاب اسلامي به عنوان نقطهي آغاز خيزش تفكر اسلامي توانست با شكلدهي به قشر جديدي به نام نخبگان نرمافزاري به عنوان توليد گرانانديشه و تفكر اسلامي به احياي ارزشهاي ديني مبادرت ورزد و با تبيين تلائم و پيوند و سازگاري اسلام، دمكراسي، هويت اسلامي را به مسلمانان باز گرداند و عزت و اعتماد به نفس را در ميان آنان ايجاد كند.
3- احياي هويت جهان اسلام
انقلاب اسلامي ايران نشان داد كه دين ميتواند عنصري تأثيرگذار بر نظام تصميمگيري جهاني قلمداد گردد و جهان اسلام با تكيه بر باورها و هنجارهاي بومي از توان و قدرتمندي لازم براي شكلدهي به ساختارهاي اجتماعي و سياسي برخوردار است. انقلاب اسلامي اين خودباوري را به ملتهاي مسلمان اعطا كرد كه ميتوان با شناخت دقيق از فرهنگ اسلامي و باز تعريف آرمانهايي چون استقلال، آزادي، عزت و عدالت و با تكيه بر الگوي تفكر، آگاهي، تصميمگيري و اطلاعرساني باب خلاقيت اسلامي را گشود.
4- محوريت ثبات منطقهاي
انقلاب اسلامي ايران با ايفاي نقش سازنده در زمينة بازتوليد منافع مشترك منطقهاي، مبارزه با تروريسم، توسعه همكاريهاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي، حمايت از روند ثبات منطقهاي بر اساس امنيت دستهجمعي، تباين الگوي توسعه همهجانبه و درونزا، بيداري اسلامي و احياي تفكر و ارزشهاي ديني، جايگاه محوري در كمربند طلايي ايران- سوريه- لبنان درمنطقه، الهامبخشي در خاورميانه براساس الگوي مردمسالاري ديني، تبيين مدل بومي اصلاحات درونزا در نظامهاي خاورميانه، بهرهگيري از قدرت اطلاعاتي و رسانه اي براي تبيين پيام عدالت، صلح و عزت، پيروي از الگوي تعامل مؤثر و سازنده با كشورهاي اسلامي، اتخاذ ديپلماسي فعال و مؤثر در سياست خارجي در اساس اصول عزت، حكمت و مصلحت، عضويت فعال و اثرگذار در سازمانهاي منطقهاي و فرامنطقهاي در جهت ارتقاي نقش دين در عرصة تصميمسازي، تقويت راهبرد، تقويت جايگاه ايدئولوژي در نظام تصميمگيري منطقهاي و جهاني، گسترش همكاريهاي سازنده، مؤثر و چندجانبه منطقهاي و فرامنطقهاي براساس «منطقهگرايي نوين» و ارتقاي سطح آگاهي و بيداري ملتهاي منطقه، توانست به اتخاذ تمهيداتي خلاق و سازنده براي تبديل تهديدها به فرصتها و يا خلق فرصتهاي نوين مبادرت ورزد.
5- جهاني كردن مبارزه با صهيونيسم
پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، حمايت از حركتها و نهضتهاي آزاديبخش به ويژه در فلسطين از نقش و جايگاه ويژهاي برخوردار شد. انقلاب اسلامي ايران با تبيين اينكه «اسلام راهحل، و جهاد وسيله اصلي است» به مبارزات مردم فلسطين و انتفاضهي آنان جنبهاي فراملي بخشيد و مبارزه با رژيم صهيونيستي را جهاني كرد.
ج) در سطح تحليل بين الملل
شرايط بروز قدرت نرم طي سالهاي اخير به شكلي باورنكردني تغيير يافته است. انقلاب اطلاعات و جهاني شدن، جهان را دستخوش تغييرات بنيادين ساخته است و موجب شكلگيري جوامع و شبكههاي مجازي شده كه مرزهاي كشورها را در هم نورديده و همكاريهاي فراملي و عاملان غيرحكومتي را گسترش بخشيده است. قدرت نرم سازمانهاي بينالمللي غيردولتي موجب جلب و جذب شهروندان براي ايجاد ائتلافهاي بين ملتي شده است.
با توجه به اهميت شبكهها و رسانهها به عنوان عوامل تسهيلكنندة سياستهاي بازيگران و گسترش دهنده به ديپلماسي عمومي، بازيگران روابط بينالمللي اتخاذ رويكرد فعال، مبتكرانه و انتخابگر را در فرآيند جهاني شدن در دستور كار خود قرار دادهاند.
واقعيت آن است كه در جهاني كه همه از اطلاعات اشباع هستند آنچه از اهميت برخوردار است اطلاعات نيست بلكه توجه ماست و اين توجه طبيعتاً به سمت اطلاعات معتبرتر جلب ميشود.
از اين رو شايسته است وجود نرمافزاري قدرت بينالمللي انقلاب اسلامي از جمله به چالش كشيدن هژموني فرهنگي غرب، گشايش جنبه ثالث در نظام بين الملل و پرچمداري انقلاب فرهنگي جهاني مورد مداقه قرار گيرد.
1- به چالش كشيدن هژموني فرهنگي غرب
انقلاب اسلامي ايران با هدف متحولسازي محيط بينالمللي از رهگذر تحول و دگرگوني در افكار و اذهان و فراهم ساختن شرايط ذهني براي تغيير قواعد و هنجارهاي بينالمللي توانست با تفكرات رهاييبخش خود نظام سلطه را زير سؤال برد و پيام سياسي انديشة استكبار ستيزي، استقلالطلبي و راهبرد نه شرقي و نه غربي را براي جهانيان آشكار سازد. انقلاب اسلامي ايران نه تنها به چالش فكري و سياسي با غرب مبادرت ورزيد كه توانست با اتكاء به قدرت نرمافزاري خود و باز تعريف نسبت نوين از معنويت و سياست، الگوي روش زندگي و مدل جديد اجتماعي جايگزين را نمايان سازد.
2- گشايش جبهه ثالث در نظام بينالملل
انقلاب اسلامي ايران براساس اصل «نه شرقي و نه غربي» توانست علاوه بر شكستن ابهت استكبار جهاني و قطع دخالت بيگانگان در امور داخلي كشورهاي مستضعف، پيام و راه ثالثي را به جهانيان عرضه كند كه بر استقرار و اجراي عدالت، اجراي قوانين و مقررات الهي، تكيه بر آزادي توأم با مسئوليت انسان در برابر خداوند، ايجاد محيط مساعد براي رشد فضائل اخلاقي، مبارزه با كلية مظاهر فساد و تباهي، تأمين حقوق همه جانبه مستضعفان، نفي استعمار و سلطه خارجي در عرصههاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، حمايت از مسلمانان و مظلومان جهان، قوت بخشيدن به قدرت اسلام و مسلمانان، گسترش فرهنگ اسلامي و اعتقادات معنوي در سراسر جهان و تحكيم وحدت امت اسلامي در جهت استقرار عدالت و نفي سلطه قدرتهاي استكباري تأكيد ميكرد.
بدين ترتيب، انقلاب اسلامي ايران توانست عملاً قدرت و قطب سومي را در جهان ايجاد كند. بروز قطب و قدرت سوم در عرصهي جهاني به دليل عدم وابستگي به قطبهاي پذيرفته شدهي جهاني ناشي از اعتقادات ديني، ايماني و اسلامي و حمايت و پشتيباني گستردة مستضعفان جهان از آرمانهاي انقلاب بود كه توانست نظم تحميلي مبتني بر سرمايهداري و كمونيسم را بشكند.
3- پرچمداري انقلاب فرهنگي جهاني
انقلاب اسلامي ايران با تبيين انديشة تحول بر مبناي معنويت و اسلام و احياي دين در سطح جهان توانست ضمن به چالش كشيدن مكاتب مادي و ضد ارزش ساختن سلطهگري قدرتهاي جهاني به دگرگونسازي معادلات سياسي بينالمللي مبادرت ورزد.
موانع وراهكارهاي ارتقاي جايگاه و نقش قدرت نرم در روند تكاملي انقلاب اسلامي
انقلاب اسلامي ايران گرچه توانست جايگاه و اهميت قدرت نرم را با توجه به نقش فرهنگ انقلاب اسلامي در جهان اسلام را از حاشيه به متن بكشاند و تعادل قدرت را در عرصه بينالمللي به نفع كشورهاي جهان سوم رقم زند و معنويت تبيين نمايد ليكن بايد از هر گونه افراط و تفريط در اين زمينه خودداري ورزد.
در اين رابطه لازم است به آسيب شناسي سياستهاي فرهنگي ناظر بر ارتقاي نقش و جايگاه قدرت نرم پرداخته شود و سپس راهکارهاي تقويت و گسترش توان و بهره گيري از قدرت نرم مورد مداقه قرار گيرد:
الف) آسيبشناسي جايگاه و نقش قدرت نرم در انقلاب اسلامي
در زمرهي آسيبهاي سياست فرهنگي به عنوان خطمشي نرمافزاري نظام مردمسالار ديني ميتوان به موارد زير به عنوان موانع فراروي تحقق قدرت نرم در فرآيند انقلاب اسلامي اشاره كرد:
1- عدم برنامهريزي جامع و همهجانبهنگر به دليل نبود يك ابرسيستم ملي در برنامهريزي آموزشي و روزمرگي و مقطعي و موقت و شتابان بودن سياستهاي فرهنگي با توجه به عدم هماهنگي سياستهاي فرهنگي با ساير برنامههاي توسعه كشور و نيز عدم تناسب سياستهاي فرهنگي با جامعهشناسي فضاي زندگي، آمايش سرزميني و ژئوكالچر كشور.
2- عدم تحقق بسترها و زيرساختهاي فرهنگي به دليل عدم هماهنگي ميان كانالهاي جامعهپذيري و فرهنگسازي و توسعه نيافتگي فرهنگي ناشي از تضاد بين نهادهاي فرهنگپذيري شامل خانواده، گروههاي همسال، گروههاي مرجع، رسانهها و مراكز آموزشي و تحصيلي.
3- سياستهاي تدافعي، سلبي، سليقهاي، سطحي، ظاهر گرا، بيثبات و شتابزده به جاي سياستهاي تعاملي، پويا، ايجابي و سنجيده متناسب با پيشبيني آيندهي فرآيندهاي جهاني و منطبق با شناخت وضعيت طبقات و اقشار اجتماعي در داخل كشور.
4- سياستزدگي فرهنگي يا استيلاي سياست بر فرهنگ به جاي تعامل و همگوني بين چهار حوزة سياست، فرهنگ، اجتماع و اقتصاد براساس نگرش پارسونزي.
5- آميختگي فرهنگ با ملاحظات امنيتي به گونهاي كه با خردهفرهنگهاي قومي و ميكروناسيوناليسم برخورد سختافزاري صورت ميپذيرد بدون اينكه آستانه امنيت، فراتر تلقي شود و همچنين بروز هر ناهنجاري به عنوان مقولهاي ضد امنيتي قلمداد ميشود.
6- افراط و تفريط در سياستهاي فرهنگي و برنامهريزيهاي آموزشي.
7- تمركز فعاليتهاي فرهنگي در دست دولت به جاي واگذاري بخش فرهنگي به نهادهاي جامعه مدني.
8- دخيل بودن مراكز، نهادها و وزارتخانههاي مختلف در سياستهاي فرهنگي كشور به گونهاي كه گاه بين سياستهاي مؤسسات تأثيرگذار بر سياست نرمافزاري كشور تضاد و ناهمگوني وجود دارد.
9- نامشخص بودن كار ويژههاي نرمافزاري در سياست فرهنگي به گونهاي كه بين تبليغ به معناي سخن همدلانه و مفاهمه آميز با ارشاد به معناي وعظ و اندرز يكسويه تميز داده نميشود.
10- عدم تناسب بين سياستهاي اعلامي و اعمالي به دليل عدم محاسبه ظرفيتها قبل از بيان وعدههاي سياسي فرهنگي، شعارزدگي، فرصتطلبي ايدئولوژيك و اعلام طرحها قبل از تأمين بودجهها و منابع مالي مورد نياز.
11- ناهماهنگي بين سطوح محلي، ملي، منطقهاي و بينالمللي در سياست فرهنگي با توجه به عدم تفكيك سطوح تحليل و نيز نبود برنامهريزي جامع مبتني بر هماهنگي كاركرد نهادهاي دولتي، شبه دولتي و غيردولتي متكفل در امور فرهنگي.
12- آسيبها و ناهنجاريهاي اجتماعي ناشي از فقر، فساد و تبعيض كه منجر به بيثباتي و ضعف فرهنگي ميگردد.
13- انفعال و خودباختگي روشنفكران سكولار و غربزده نسبت به فرهنگ غربي و غفلت آنان از تهاجم فرهنگي از بيرون و درون كشور.
14- فقدان برنامهريزي در نظام آموزشي كشور در جهت اسلامي شدن محيط دانشگاهها و آموزش و پرورش و احتمال دوري مراكز آموزشي از فرهنگ و ارزشهاي استقلال طلبانهي انقلاب اسلامي.
15- عدم نظارت عمومي و ملي يا سازماني به صورت واقع بينانه و هماهنگ بر روند اجراي مأموريتهاي فرهنگي توسط سازمانها و نهادهاي ذيربط و عدم تلاش لازم هماهنگساز توسط نهادهايي چون شوراي عالي انقلاب فرهنگي و شوراي فرهنگ عمومي كشور.
16- فقدان راهبرد مناسب و كارآمد در جهت به كارگيري همة توانائيهاي فكري و فرهنگي كشور و نيز فقدان سياست منسجم فرهنگي براي رشد خلاقيتهاي فردي و مشاركتهاي جمعي و گروهي فرهنگي.
17- افزايش تبليغات رسانههاي غربي عليه اسلام جهت ايجاد جو اسلام هراسي در جوامع خويش از رهگذر تبليغ مواردي چون پيوند بنيادگرايي اسلامي با تروريسم، عدم سازگاري اسلام با دمكراسي و استفاده ابزاري از دين در كشورهاي اسلامي و به طو كلي القاي برداشتهاي نادرست از برخي مفاهيم ديني.
18- فقدان سيستم مناسب ارزيابي و كنترل كيفي عملكردهاي فرهنگي در داخل كشور.
19- وجود شكاف بين مديريتهاي فرهنگي و مراكز تحقيقاتي و به طور كلي بيتوجهي به امر مطالعه و پژوهش در امور و فعاليتهاي فرهنگي و نيز روزمرگي و عملزدگي ناشي از فراموش نمودن آموزش و تحقيق در عرصهي مديريت فرهنگي از آسيبهاي سياست فرهنگي به عنوان خطمشي نرمافزاري نظام مردم سالاري ديني، عدم تناسب بين سياستهاي اعلامي و اعمالي، شعارزدگي و اعلام طرحها قبل از تأمين بودجه و منابع مالي نياز است.
ب) راهكارهاي تقويت و گسترش توان بهرهگيري از قدرت نرم در انقلاب اسلامي
به نظر ميرسد بهترين راه ارتقاي توان بهرهگيري از قدرت نرم در فرآيند انقلاب اسلامي اهتمام به اصلاح مديريت فرهنگي در كشور باشد. در اين زمينه ميتوان به برخي راهكارها براي ارتقاي سياست فرهنگي كشور و توان نرمافزاري انقلاب اسلامي اشاره كرد:
1- هماهنگي ميان سياستهاي فرهنگي بخش دولتي و غيردولتي.
2- مشخص كردن ضوابط و قوانين حاكم بر سياستهاي فرهنگي.
3- ايجاد انگيزه و تشويق فعاليتهاي فرهنگي در ابعاد اجتماعي، راهبردي، مالي و رسانهاي.
4- برنامهريزي جامع و فرابخشي و طراحي فرهنگي با در نظر گرفتن اصول ارزشي، امكانات و تسهيلات و ابزارهاي موجود و ارادة مردم و نخبگان و نيز تدوين سياستهاي فرهنگي جامع، صريح، روشن و هدفمند براساس ملاحظات فرهنگي جامعه داخلي و بينالمللي.
5- ايجاد وفاق بين نخبگان فكري، فرهنگي و سياسي به منظور برقراري وحدت و ثبات سياسي و فكري در جامعه و سرمايهگذاري در ايجاد و گسترش مشاركت جمعي بر اساس تقويت ارزشهاي مشترك فرهنگي و نيز توزيع گستردهي برخي مفاهيم و واژههاي فرهنگي و مفهومسازي ارزشي.
6- تقويت آموزش در جهت ترويج و گسترش فرهنگ عمومي كمال جويي، علم طلبي، صداقت و سلامت و ارتقاي آگاهيهاي مديران و كاركنان نهادهاي فرهنگي.
7- گسترش ميزان تبادل فرهنگي ميان بخشهاي دولتي و غيردولتي در جهت افزايش تحرك فرهنگي- اجتماعي و اعتلاي روحية تحقيق و ابتكار و ارتقاي دانش و آگاهي عمومي براساس مبادله و رابطة فرهنگي ميان نهادهاي دولتي و غيردولتي.
8- اهتمام به مديريت متنوع، منعطف، پويا، شبكهاي، چندبخشي، ميانرشتهاي، مشاركتگرا، كارآمد، برنامهريز، خلاق و با ثبات رأي.
9- محوريت قانون و قانونگرايي در تمامي كنشهاي فرهنگي و رفتارهاي اجتماعي، رعايت حقوق شهروندي و منزلت و كرامت انساني و حيثيت اجتماعي و پرهيز از بروز بحرانها و تنشهاي قومي.
10- بها دادن به توسعه فرهنگي و تنوع يافتگي با اهتمام به نقش نهادهاي واسط اجتماعي و فرهنگي و نهادينه شدن مشاركت فرهنگي و فرهنگ مشاركتي به عنوان سرمايه اجتماعي.
11- طراحي، برنامهريزي و آيندهنگري فرهنگي بر اساس قواعد وسع و تدرج، تفكيك اصول از فروع، تقدم و اوليتبخشي به عناصر ديني و ارزشي.
12- ترويج و تحكيم آموزههاي مكتب اسلام و انديشه حضرت امام در باور و عمل مسئولان و آحاد جامعه، بسيج دستگاههاي تعليم و تربيت كشور و تحرك جدي و تلاش عميق و هماهنگ آنان در جهت گسترش ارزشها و هنجارهاي بومي و تقويت فرهنگ بسيجي شامل فرهنگ ايثار، شجاعت، عزت نفس، تواضع، اخلاص، تسليم و بندگي در برابر خدا، غيرت و حيا، حقمداري و مسئوليتپذيري.
13- تحرك فعال نهادهاي فكري، آموزشي، تبليغاتي و فرهنگي در جهت ارتقاي قدرت نرمافزاري ايران از رهگذر تصويرسازي مثبت رسانهاي، تحرك سازمانيافتة نرمافزاري، نظريهپردازي و انديشهورزي و تقويت جنبش نرمافزاري در حوزههاي فردي و اجتماعي.
14- توجه به ديپلماسي غيردولتي در عرصة فرهنگ، تبليغات، اطلاعات و ارتباطات و بهرهگيري از ديپلماسي عمومي و فرهنگي از طريق تقويت رسانهها و وسايل ارتباط جمعي به منظور تجديد نظر در نحوة بيان مواضع بر اساس اصول تدرج و وسع و سادهزيستي مفاهيم و واژههاي ثقيل براي درك پيامهاي انقلاب اسلامي توسط ديگران و تلاش براي انتقال مفاهيم به صورت زيبا و جذاب در راستاي ارتقاي توان تغيير در ذهنيت ديگر بازيگران و تلاش براي زدودن چهرة افراطيگري است 
منبع:اندیشه سیاسی


