به گزارش دفتر ارتباطات فرهنگی ، مقاله حاضر، نوشته حسین شریعتمداری مدیر مسئول کیهان است که یکسال بعد از فتنه88 به نگارش درآمده است. با توجه به تلاش دوباره برخی از سران فتنه در این روزها، بازنشر آن ضروری به نظر می رسد.
1- چندی قبل خبرنگار هفته نامه آمريكايي «نيويوركر» كه براي مصاحبه به كيهان آمده بود، با اشاره به سوابق انقلابي برخي از عوامل فتنه88 - يا به قول او چالش 88 - و طرد آنها از صحنه نظام جمهوري اسلامي ايران، پرسيد؛ آيا نبايد با فرانتس فانون هم عقيده بود كه مي گفت؛ «انقلابها فرزندان خود را ميبلعند»؟! و توضيح داد در گفتوگو با يكي از طرفداران مطرح و شناخته شده «جنبش سبز»!! متوجه شده است كه آنها چنين عقيدهاي دارند!
پاسخ اين سؤال مراجعه به يك «معيار» بود، معياري منطقي و خالي از ابهام كه در قالب پرسشي از ايشان مطرح گرديد و آن پرسش اين كه؛ كداميك از دو سوي ماجرا بر آموزههاي انقلاب اصرار ميورزيدند و كداميك نسخهاي ديگر و متفاوت باارزشهاي انقلاب در دست گرفته و به ميدان آورده بودند؟ جانليآندرسن كه خبرنگاري كهنهكار است و كتاب «زندگي انقلابي چهگوارا» از وي به فارسي ترجمه شده است گفت؛ انكار نميكنم كه طرفداران جنبش سبز(!) و رهبران آنها ديدگاهي متفاوت و در پارهاي از موارد، متضاد با ديدگاه اعلام شده امام خميني(ره) را دنبال ميكردند و آيت الله خامنهاي روي نظرات امام خميني(ره) تأكيد مي ورزيد. به ايشان گفته شد؛ اگرچه نظر فرانتس فانون درباره سرنوشت برخي از انقلابها، نظير انقلاب الجزاير و يا شماري از جنبشهاي به ثمر نشسته مردمي صحت دارد ولي در ايران اسلامي، انقلاب فرزندان خود را نخورده و نميخورد، بلكه فرزندان ناخلف انقلاب و يا منافقان نفوذ كرده در آنرا تصفيه ميكند و كنار ميگذارد.
2- اين روزها برخي از عوامل فتنه كه در سالهاي نه چندان دور، اردونشين انقلاب اسلامي و نظام برخاسته از آن بودهاند و در پي خروج از بستر اسلام و انقلاب و ايفاي نقش ستون پنجم دشمن، از سوي تودههاي عظيم مردم طرد شدهاند، ترجيع بند «انقلاب فرزندان خود را ميخورد»! بر زبان و قلم گرفته و ساز فريب ديگري را ساز كردهاند. اين ساز بدصدا در حالي نواخته ميشود كه تعدادي از فتنهگران، اگرچه در گذشته با تظاهر به انقلابيگري و يا به واقع، در شمار وفاداران اسلام و انقلاب شمارش ميشدهاند ولي در جريان فتنه 88 نه فقط از بستر انقلاب بيرون رفتهاند، بلكه آشكارا با دشنههاي آخته و پنهان كرده در آستين نفاق و به نمايندگي بيپرده و بينقاب از سوي مثلث آمريكا، اسرائيل و انگليس، عليه اسلام، انقلاب، نظام، امام(ره) و مردم مظلوم و نجيب وطن خويش شوريدهاند، كه بهتر است گفته شود عليه مردم وطن قبلي خويش، زيرا وطن كنوني آنها بدون كمترين ترديدي، واشنگتن، لندن و تلآويو است.
آيا كساني كه آشكارا به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله(ع) اهانت ميكنند، وجود مبارك حضرت صاحبالزمان(عج) را نفي ميكنند، بدترين اهانتها را به امام راحل(ره) روا ميدارند، به نفع آمريكا شعار ميدهند، در حمايت از اسرائيل يقه ميدرند، مسجد را به آتش ميكشند، اسلام را متعلق به 1400 سال قبل ميدانند، با اسلحه سرد و گرم به مردم كوچه و بازار حمله ميكنند، قلب بسيجي را ميدرند، فلان خانم رهگذر را تنها به خاطر آن كه چادر بر سر دارد زير ضربات مشت و لگد ميگيرند، آن مرد عابر را به اين علت كه داراي محاسن است و جاي مهر بر پيشاني دارد از اتومبيل پياده كرده و پيش چشمان وحشت زده و نگران همسر و دختر خردسالش به قتل ميرسانند، حداقل دوبار با جرج سوروس صهيونيست ملاقات كرده و براي فتنه انگيزي دستور ميگيرند، آقاي ابطحي را براي گدايي نزد پادشاه عربستان، امير امارات و... ميفرستند و قول ميدهند كه كمكهاي مالي آنان را به هدر نميدهند و هنگامي كه آقاي ابطحي گزارش پولهاي دريافتي را ارائه ميكند، آقاي «ص-خ» مشاور يكي از سران فتنه به طعنه ميگويد: «اين كه چيزي نيست، بايد ليست مبالغ دريافتي ما از كشورهاي غربي را ببيني»! و... در يك كلمه، آيا كساني كه نتانياهو، رئيس رژيم صهيونيستي آنها را «بزرگترين سرمايه اسرائيل در ايران» ميداند، فرزندان انقلاب هستند؟! كساني كه سران و برخي از عوامل اصلي فتنه را تنها به اين علت كه روزي به سالوس و يا بهواقع در اردوگاه انقلاب بودهاند، فرزندان انقلاب ميدانند و با طرد آنان از سوي مردم، براي آنها مرثيه «انقلاب فرزندان خود را ميخورد»! سرميدهند! و...، بايد توضيح بدهند كه درباره شمر و يزيد و معاويه و حجاج بن يوسف و عمر سعد چه عقيدهاي دارند؟! و آيا مقابله حضرت امير(ع)، امام حسن(ع) و امام حسين(ع) با اين جرثومههاي فساد و تباهي را مصداق طرد فرزندان انقلاب ميدانند؟!
3- نظريه فرانتس فانون، نظريهپرداز سياهپوست فرانسوي و حامي انقلاب الجزاير درباره برخي از انقلابها، نظير انقلاب ماركسيستي اكتبر 1917 روسيه تزاري كه منجر به تشكيل شوروي سابق شد، ميتواند صحت داشته باشد. اما در انقلاب اكتبر 1917 -اگر بتوان نام آنرا انقلاب گذاشت - نسخه انقلاب يعني ماركسيسم اولاً براي تودههاي مردم شناخته شده نبود و ثانياًاين نسخه فقط در دست حاكمان بود كه به ميل خود آن را تفسير و تعريف ميكردند. مثلاً در چالش و درگيري ميان تروتسكي - فرمانده ارتش سرخ و عضو برجسته دفتر سياسي حزب كمونيست شوروي - با استالين در دهه 1920 كه به تبعيد تروتسكي به مكزيك و نهايتاً ترور وي در سال 1940 انجاميد، هر دو طرف مدعي ماركسيسم واقعي بودند و هيچكس نميدانست و هنوز هم نميداند كه كداميك از آن دو پيرو واقعي ماركسيسم بودهاند و... چرا كه ماركسيسم براي مردم و بسياري از صاحب منصبان شوروي سابق، ناشناخته و در متن خود نيز يك ايدئولوژي مواج و فاقد معيار و ملاك تعريف شده بود، بنابراين در صورتي هم كه كساني به ماركسيسم اعتقاد واقعي داشتند، نسخه تعريف شدهاي از آن در اختيار نداشتند تا درباره آن ماجرا و ماجراهاي مشابه ديگر به قضاوت بنشينند و نتيجه بگيرند كه استالين عليه ماركسيسم شورش كرده و تروتسكي را حذف ميكند يا تروتسكي از بستر ماركسيسم خارج شدهاست؟! دكترين «راه رشد غيرسرمايهداري» خروشچف ماركسيستي است يا گلاس نوست گورباچف؟! و...
در انقلاب اسلامي اما، «نسخه انقلاب» قبل از وقوع آن در ميان مردم بوده و آموزهها و بايدها و نبايدهاي آن طي چند صد سال با زندگي ملتهاي مسلمان و از جمله ملت مسلمان ايران آميخته و عجين بودهاست. صدها هزار دانشمند علوم اسلامي در هزاران حوزه علميه و مراكز ديگر ديني، ابعاد اين نسخه را با تكيه بر اصول و ملاكهاي تعريف شده و غيرقابل تحريف وحي، به بحث و فحص نشسته و براي مردم بازگو كردهاند و... بنابراين وقتي كساني از بستر انقلاب اسلامي خارج ميشوند به آساني براي تودههاي مردم قابل شناسايي هستند و چنانچه در پي خروج از بستر انقلاب عليه آن به مقابله برخيزند- مانند سران فتنه 88 - از سوي مردم مسلمان طرد شده و از عرصه انقلاب جارو ميشوند كه شدند.
وقتي امام راحل ما(ره) از نجف يا پاريس پيام ميدادند و خطاب به ملت ميفرمودند، «خداوند شهداي شما را با شهداي بدر و احد و حنين و كربلا محشور فرمايد»، مردم به قول استاد شهيد آيتالله مطهري، گمشده خويش را در اين پيام پيدا ميكردند. مردم احد و بدر و حنين را ميشناختند، بيش از هزار و چند صد سال بر مظلوميت شهداي كربلا گريسته بودند و از ژرفاي دل «يا ليتني كنت معكم...اي كاش در كنار شما بودم» گفته بودند و...
4- چند روز قبل يكي از آقايان در ديدار جمعي از زندانيان سياسي رژيم طاغوت، ضمن تجليل از آنان- كه برخي از آنها به حق قابل تقدير هستند- گفته بود؛ «جامعهاي كه از زبان صادقترين افراد دوران مبارزه سخني نشنود و به گوش نگيرد و به آنها روي ترش كند، مجبور ميشود تجربيات تلخ گذشته را دوباره تجربه كند». اين سخن در جاي خود و به طور مطلق، سخن حقي است ولي چنانچه اشاره ايشان به سران و عوامل فتنه 88 باشد- كه ظاهراً هست - با كمال تأسف بايد گفت؛ «كلمه» حقي است كه به قول حضرت امير(عليهالسلام)، از آن اراده باطل شده است! چرا كه، به گفته حكيمانه حضرت امام(ره)، ميزان حال فعلي افراد است و باز هم به فرمايش مولاي متقيان(ع) بايد افراد را با معيار «حق» سنجيد و نه «حق» را با ميزان افراد بنابراين ابتداييترين كار كه معتبرترين معيار نيز خواهد بود، آن است كه فتنهگران -اگر هم به فرض برخي از آنان در دوراني فرزند انقلاب بودهاند -امروزه چه بر زبان و قلم و قدم دارند؟ آيا كساني كه در بند دوم اين نوشته به برخي از مواضع و عملكرد خصمانه آنها عليه اسلام و انقلاب و امام و... اشاره شد، «زبان صادق»!! در كام دارند؟! و بينش و منش آنها عليه تمامي ارزشهاي شناخته شده انقلاب و توصيه آنان به نوكري براي آمريكا و اسرائيل و انگليس و دست كشيدن از اسلام ناب محمدي(ص) قابل شنيدن است و اگر جامعهاي به آنها «روي ترش»! كند قابل ملامت خواهد بود؟!
ايشان در جاي ديگري از همان ديدار، گفتهاند «سالهايي كه خميني گفتن پُلو نداشت، بلكه چوب داشت، تنها كساني آمدند كه حق گو بودند، امروز امام، امام كردن براي بسياري منافع دارد».
اين سخن نيز در كليت آن قابل قبول و ارزشمند است، اما مصداق مورد نظر ايشان با «حق»، «راه امام» و واقعيتهاي آشكار اين روزها نه فقط متفاوت بلكه در تضاد كامل است و بايد عرض كرد، فقط نيم نگاهي به ميدان بيندازيد! چه ميبينيد؟! آيا تودههاي فداكار مردم به خاطر دفاع از اسلام و انقلاب و امام(ره)، سختيهاي تحميل شده از سوي قدرتهاي استكباري را تحمل ميكنند و خم به ابرو نميآورند يا فتنه گران كه به خاطر مقابله با آموزههاي امام(ره) و دشمني با ارزشهاي اسلامي و انقلابي تحتالحمايه آشكار و بيپرده آمريكا، انگليس، اسرائيل، اتحاديه اروپا، شيوخ عياش عرب، بهاييها، منافقين، سلطنت طلبها، كلان سرمايه داران، و... قرار دارند؟! ديگ پُلوي سفارت انگليس كه امروزه به چك پولهاي كلان، كمكهاي مالي ميلياردي، حمايتهاي تداركاتي و سياسي و تبليغاتي و صدها امكان مادي ديگر از سوي قدرتهاي استكباري تبديل شدهاست، براي مردم فداكار و پيروان امام راحل(ره) روي اجاق است يا براي فتنهگران؟! و... اين قصه، سر دراز دارد.
سوتیتر:
آيا كساني كه نتانياهو، رئيس رژيم صهيونيستي آنها را «بزرگترين سرمايه اسرائيل در ايران» ميداند، فرزندان انقلاب هستند؟!
ديگ پُلوي سفارت انگليس كه امروزه به چك پولهاي كلان، كمكهاي مالي ميلياردي، حمايتهاي تداركاتي و سياسي و تبليغاتي و صدها امكان مادي ديگر از سوي قدرتهاي استكباري تبديل شدهاست، براي مردم فداكار و پيروان امام راحل(ره) روي اجاق است يا براي فتنهگران؟!


