عملیات روانی تهدید باورپذیر
هادی قطبی
برای رفتاری های تنش آمیز اسرائیلی های در یکسال گذشته و بحران سازی هایی که از سوی اسرائیل در منطقه به شکل تصاعدی رو به افزایش است؛ چند نکته قابل تامل و اشاره است:
نکته نخست: استراتژی آمریکا
استراتژی منطقه ای آمریکا تقریبا از 15 سال گذشته از غرب آسیا به شرق آسیا متوجه شده است و دلیل آن رشد و قدرت اقتصادی چین است. بر اساس پیش بینی ها در سال 2030 چین، به قدرت اول در جهان تبدیل خواهد شد. اما آمریکا بر عکس چین، اکنون در وضعیتی است که قبل از اینکه به قدرت دوم اقتصادی تبدیل شود، رو به افول می رود.
آمریکایی ها برای جلوگیری از این اتفاق ناچارند سر فرماندهی خود از منطقه غرب آسیا به شرق آسیا و دریای چین انتقال دهند، اما این موضوع خود باعث شدت گرفتن زمان افول آمریکا می شود. لذا آمریکایی ها در مرحله اول جنگ های افغانستان و عراق را راه انداخته و به منطقه لشکرکشی کردند که با مقاومت منطقه ای مجبور به عقب نشینی شدند. بعد از مدتی جنگ های نیابتی در جهان اسلام را راه اندازی کردند تا کشورهای اسلامی و عربی را بر علیه یکدیگر بشورانند. در هر دو مورد ایران و جبهه مقاومت مانع شدند. آخرین اقدام نیز ترور حاج قاسم سلیمانی بود تا بلکه بتوانند به نظم مورد نظر خود در منطقه برسند و قدرت خود را تثبیت کنند که این عملیات نیز نتیجه معکوس داد.
اینک آمریکا مرحله سوم را می خواهد به اجرا در آورد که بر اساس آن، خود از نوک پیکان در غرب آسیا، خارج شده و اسرائیل و هم پیمانان منطقی اش و برخی از کشورهای ناتو مثل انگلیس را در نوک پیکان قرار می دهد و خود برای تثبیت قدرت اقتصادی اش نیروهای کمی و کیفی خود را از همسایگی ایران به چین منتقل می کند تا تنش را در اطراف چین بالا ببرند و مانع قدرت گیری چین شود. به همین دلیل از افغانستان و قطر و... عقب نشینی می کند. اما مقابله خود را جریان مقاومت به شکل دیگری پی گیری می کند. اولا سعی می کند خود به عقب پیکان تقابل با ایران برود و اسرائیل و عرب ها را به همراه کشورهای عضو ناتو جلو بیندازند. قراردادهای عادی سازی اسرئیل با این کشورها در همین راستا ارزیابی می شود تا با این بهانه، توافق نامه های دفاعی و نظامی را گسترش داده و پس از آن مانور مشترک برگزار کند تا حضور خود را در منطقه و نزدیکی ایران حفظ کند.
نکته دوم: استراتژی اسرائیل
اسرائیل نیز مدتها تحت محاصره نیروهای مقاومت است؛ و این محاصره سه جانبه از سوی سرزمین های اشغالی، یمن و ایران صورت گرفته است. از همین رو تلاش می کنند تنش ها را به مجاورت ایران بکشانند. چراکه هیچ کشوری دوست ندارد در سرزمین خود یا دوستانش بجنگد، بلکه تلاش می کند جنگ را به سرزمین دشمن بکشاند تا آثار و عوارض جنگ نیز برای دشمن باشد.
همچنین آمریکا بیش از یک دهه استراتژی مهار را با شعار "چماق و هویج" در پیش گرفته و در حوزه سخت و نیمه سخت و نرم افزای، هزینه های زیادی کرده است. دو رکن اصلی استراتژی مهار در مقابل ایران، تحریم و تهدید باور پذیر است. هرچند تهدید در این استراتژی هیچگاه به معنای ایجاد جنگ تمام عیار نبوده است؛ وگرنه آمریکایی ها در افغانستان و عراق می ماندند؛ بلکه تهدید همیشه برای تغییر محاسبه مقامات ایرانی بوده است.
از دو سال پیش که ایران هواپیمای فوق پیشرفته"گلوبال هاوگ" (Global Hawk) آمریکا را سرنگون کرد، در واقع قدرت و جرات و دقت و تجهیزات خود را به رخ کشید. بعد از آن با توقف کشتی انگلیسی، همپیمانان آمریکا را تحقیر کرد. و در نهایت با موشک باران عین الاسد، ضربه تمام کننده بر محاسبات آمریکا را وارد ساخت. امروز ایران در موقعیتی قرار دارد که هیچ تهدیدی محاسبات و تصمیمات را تغییر نمی دهد و در واقع اقدامات ایران، تهدیدات آمریکا را در استراتژی مهار بی اعتبار کرده است. از سوی دیگر سیاست تحریم ایران نیز دوران پیک خود را(اردیبهشت 99) پشت سر گذاشته است.
با این حساب، آمریکا در عین اینکه سیاست دیگری غیر از مهار(تحریم و تهدید) در مقابل ایران ندارد که از آن رو نمایی کند، از سویی تسلیم هم نخواهد شد. بنابراین به دنبال ترمیم خود است و این امر از روزهای پایانی دوران ترامپ آغاز شد و از اسرائیل درخواست کمک کردند. از این منظر، اسرائیل نقش مکمل تهدیدگر را در منطقه بازی می کند. تهدیدگری که ترور شهید فخری زاده و خرابکاری های نطنز و نیز اقدامات امنیتی دیگر را به همراه داشت؛ تا دوباره تهدیدهای آمریکا را اعتبار بخشد.
پشت پرده حوادث اخیر منطقه ای
بنابر آنچه بیان شد، برای تحقق اهداف مورد نظر آمریکا در منطقه، و نیز پافشاری بر استراتژی مهار ایران(تحریم و تهدید) و نیز استراتژی امنیت ملی اسرائیل، و نیز تغییر زمین های تنش به نزدیکی مرزهای ایران است، اسرائیلی ها به کمک آمریکا آمده و از سال پیش تنش زایی ها را آغاز کردند. امروز با انتخاب و قدرت گرفتن آیت الله رئیسی در ایران، اسرائیل پا را یک پله فراتر گذاشته و قصد دارد تمام منطقه از جمله متحدین ایران (لبنان و غزه و سوریه و عراق و...) را درگیر تنش کرده و سیاست های ایران را مسئول این تنش ها جلوه دهد و بگوید: "ایران دنیا را به خطر انداخته است"؛ تا پس از آن بتواند در شورای امنیت علیه ایران قطعنامه گرفته و بتواند ائتلاف های خرده منطقه ای را زیر چتر قطعنامه ای خود بگیرد و جا پای خود را در منطقه محکم کند.
از همین رو حوادث اخیر منطقه ای و نیز تهدیدات لفظی علیه ایران، آغاز کار از سوی اسرائیل است که اهداف بلندپروازانه ای را دنبال می کند.
جنگ تمام عیار منطقه ای
اما اینکه آیا این اقدامات واقعا می تواند منجر به یک جنگ تمام عیار منطقه علیه ایران شود یا خیر، بر اساس تجربه آمریکا در افغانستان و عراق و نیز جنگ های نیابتی، قدرت برتر از آن حزب الله لبنان، انصار الله یمن و جبهه مقاومت منطقه خواهد بود.
قدرت دفاعی و نظامی ایران و کشورهای منطقه امروز قابل مقایسه با دهه های گذشته نیست. از طرفی اسرائیل نیز برای حفظ موجودیت خود از جنگ نظامی پرهیز می کند. اما همانطور که اشاره شد، راه دیگری ندارد و برای تداوم استراتژی مهار، نیاز به تهدید باورپذیر با چاشنی خرابکاری دارد تا بلکه محاسبات ایران را تغییر دهد و از مقاومت و مقابله دست بردارد.
در واقع اسرائیل اکنون در فضایی بین جنگ و صلح به سر می برد تا از خط قرمز جنگ دور بماند. در این اوضاع، جنگ محدود، پیش تر تجربه شده و با شکست آمریکا همراه بوده است؛ و جنگ تمام عیار نیز به ضرر آمریکا و اسرائیل تمام خواهد شد. اما از آنجایی که عرصه جنگ نظامی، جنگ تصمیم و اراده هاست، چنانچه آمریکا، اسرائیل یا هر کشوری دیگر دچار خطا شود و منطقه را درگیر کنند، ایران و عراق و فلسطین و لبنان با اندک زمانی به قدر یکساعت، وجب به وجب اراضی اشغالی را موشک باران کرده و شخم خواهند زد.
آمریکا و اسرائیل بیشتر به دنبال سیاست چماق و هویجی هستند که با دست پر و توان برتر سر میز مذاکره با ایران بنشینند تا بتوانند از ایران امتیاز لازم را بگیرند؟ بنابراین سیاست مهار و تهدید و تحریم از سوی آمریکا، همواره ادامه خواهد داشت.
- برای ارسال دیدگاه وارد شوید یا ثبت نام کنید .