به بهانه نامه نگاري اخير به مقام معظم رهبري

شما اینجا هستید

 دكتر محمدجواد سليماني
اخيرا نامه‎اي به ظاهر محترمانه ولي در و اقع توبيخ آميز و تحريك كننده يكي از تئوريسين‎هاي فتنه‎هاي پس از انقلاب اسلامي خطاب به مقام معظم رهبري منتشر شد و مورد نقدهاي جدي از سوي برخي نخبگان جامعه قرار گرفت. ولي مقايسه تطبيقي بين اين حركت و حركت برخي از خواص صدر اسلام در برابر اميرمومنان(ع) مي‎تواند مايه بصيرت انسان‎هاي حق طلب باشد؛ چه اين‎كه نقش خواص بي‎بصيرت يا خاين در به انحراف كشيدن انقلاب‎ها و نهضت‎هاي ارزشي اختصاص به عصر خاصي ندارد در تاريخ اسلام پر است از دخالت اين‎گونه افراد در انحراف جامعه از مسير حق كه بررسي آن‎ها مي‎تواند به موضع گيري‎هاي امروز برخي خواص در برابر ولي امر و امام جامعه و نوع برخورد ما با آن‎ها كمك شاياني كند. اين نامه ياد آور مواضع يكي از خواص پر مساله و اهل لغزش به نام اشعث بن قيس در سپاه اميرمومنان(ع) در جنگ صفين است، كه در لحظات اوج درگيري طاقت فرسا با سپاه معاويه و در آستانه پيروزي بر دشمن، در لحظاتي لشكر اميرمومنان(ع) به شدت نيازمند به استقامت و پايداري و تقويت اميد به پيروزي بود ناگهان سياست‎هاي كلان و مديريت اميرمومنان(ع) در جنگ را زير سؤال برده و آن حضرت را به فقدان حزم و تدبير و دورانديشي متهم كرد و گفت:
اي مسلمانان! ديديد كه روز گذشته چه رخ داد و چگونه نسل عرب به نابودي گراييد. قسم به خدا! تا آن‎جا كه خدا بخواهد عمر بر من گذشته است؛ ولي هرگز مثل اين روز را نديده‎ام؛ حاضر به غايب اطلاع دهد. اگر ما فردا نيز به همين صورت ايستادگي كنيم، نسل عرب نابود خواهد شد و حرمت‎ها شكسته مي‎شود. توجه كنيد؛ من اين سخن را از ترس مرگ نمي‎گويم. من مرد سالخورده‎اي هستم، از وضع زن‎ها و فرزندان، در وقتي كه ما از بين برويم هراس دارم.(1)
وي آن گاه مانند يك انسان خيرخواه دست به دعا برداشته و سرانجام سخنش را با اين جمله پايان داد: «أقول قولي هذا و استغفرالله(العظيم) لي و لكم...؛ اين سخنم را مي‎گويم و براي خود و شما از خداوند طلب بخشش مي‎كنم».(2)
اين بيانات هر چند خطاب به مردم بود ولي در حقيقت، چراغ سبز و پاسخ مثبت به معاويه بود؛ زيرا محتواي اين بيانيه، همان تز معاويه بود كه مي‎خواست با بهانه قرار دادن تعداد زياد كشته‎ها و خطر قطع نسل عرب و زوال بنية دفاعي مسلمانان، آن‎ها را از استمرار جنگ باز دارد و از همين طريق خود و يارانش جان سالم به در ببرند؛ ولي چون نمي‎توانست با زبان خود، حضرت و يارانش را وادار به پذيرش صلح كند؛ از نفوذ اشعث استفاده كرد و نقشة خود را عملي ساخت. اشعث نيز موقعيت بسيار حساس ليلة‎الهرير را كه همه هراسان بودند و بيم مرگ آن‎ها را تهديد مي‎كرد، مركب نفوذ كلام خود قرار داد و به‎طور حساب‎شده، با سخنان خود روحيه يمني‎ها را براي استمرار جنگ تضعيف كرد و در درستي كار حضرت ترديد ايجاد نمود و بدين ترتيب اشعث به پايگاه دشمن در دل سپاه حضرت مبدل شد. اين سخنان كاملا به سود دشمن بود لذا وقتي معاويه از اين ماجرا مطلع شد، حركت اشعث را سخت تأييد كرد. از صعصعه نقل شده است كه جاسوسان معاويه خطبه اشعث را برايش نقل كردند؛ او سخت حرف اشعث را تأييد كرده، گفت: «اگر ما فردا با يكديگر روبرو شويم، رومي‎ها بر زنان و فرزندان ما غلبه خواهند يافت و مردم فارس بر زنان اهالي عراق و فرزندانشان مسلط خواهند شد؛ و اين چيزي است كه صاحبان عقل و درايت آن را درك مي‎كنند».(3)
با سخنان اشعث، براي نخستين بار از درون سپاه حضرت، از زبان يك مسؤول عالي رتبه حكومت در ضرورت استمرار جنگ ترديد شد و به‎طور طبيعي زمينه بازندگي در استمرار جنگ فراهم آمد. البته نبايد فراموش كرد كه حدود بيست و پنج هزار تن از كشته‎هاي صفين جزء سپاه حضرت بودند؛(4) روي اين جهت بستر نسبتاً مناسبي براي پذيرش پيشنهاد صلح فراهم آمده بود. از سوي ديگر جنگ به نقطه حساسي رسيده بود؛ به گونه‎اي كه اگر جنگ فرداي ليله‎الهرير با همان جديت ادامه مي‎يافت، به پيروزي سپاه علي‎عليه السلام ختم مي‎شد؛ ولي در چنين شرايطي اشعث با سخنانش روند توقف جنگ را تسريع كرد.
در ليله‎الهرير ضربه سنگيني بر سپاه شام وارد آمده بود؛ به گونه‎اي كه اگر عمليات سپاه اميرمؤمنان فردا به همان صورت ادامه مي‎يافت، كار يكسره مي‎شد. چون از مدت‎ها قبل روحيه شاميان روز به روز از دست رفته بود و عمليات ليله‎الهرير در حقيقت حمله‎اي سنگين به يك لشكر نيمه‎جان به حساب مي‎آمد كه جان سپاه شام را به لب رسانيد و تا پيروزي قدمي بيش نمانده بود. روي اين جهت حضرت علي‎عليه السلام صبح ليله‎الهرير طي خطبه‎اي خطاب به يارانش فرمودند:
أيها الناس، إنّه قد بلغ بكم و بعدوّكم الأمر إلي ما ترون، و لم يبق من القوم إلا آخر نفس، فتأهبوا رحمكم الله لمناجزة عدوّكم غداً، حتي يحكم الله بيننا و بينهم و هو خير الحاكمين؛(5) اي مردم! كار شما با دشمنتان به اين جايي كه مشاهده مي‎كنيد رسيده و براي شاميان غير از نفس آخر باقي نمانده. خدا رحمتتان كند! خودتان را فردا براي پيكار با دشمن آماده كنيد؛ خدا بين ما و شما حكم كند؛ او بهترين حكم كنندگان است.
امروز در شرايطي كه انقلاب اسلامي در فينال مبارزه با استكبار وارد عرصه جديدي شده است و فريادهاي دشمن مانند ليله الهرير از عراق و سوريه و يمن به گوش مي‎رسد و جبهه استكبار در خانه عنكبوتي خودش نيز به هم ريخته است و مي‎رود تا عمود خيمه استكبار فرو ريزد، نامه نگاري برخي خواص پر لغزش به ولي امر مسلمين شروع مي‎شود نامه‎اي كه هر چند از يك روحاني سيد و با سابقه در دوران انقلاب صادر شده است ولي همانند بيانات اشعث دل معاويه زمان را شاد مي‎كند و خواسته يا ناخواسته جبهه استكبار به رهبري امريكاي جنايتكار را تقويت مي‎كند. شرايط اجتماعي حساس كنوني، فشار حداكثري دشمن، وضعيت بشدت نابسامان اقتصادي و وخيم شدن شرايط كرونايي باضافه احتمال اعمال محدوديت كرونايي بعد از عادت مردم به بي‎خيالي اجتماعي، كه عمدتا معلول بي‎تدبيري‎هاي دولت مورد تاييد همين جماعت است، فتنه گران را براي برپايي فتنه جديدي اميدوار كرده است، آنان گمان مي‎كنند جامعه نياز به يك جرقه دارد و نامه سرگشاده مرد خاكستري به مقام معظم رهبري مي‎تواند موجب انفجار انبار باروت ادعايي شود.
اشعث در خطابه فوق از يك سوي خود را دلسوز مردم و از سوي ديگر امام علي(ع) را به بي‎تدبيري متهم كرد، تنها راه نجات از دام او اين بود كه افراد سوابق اشعث بن قيس را بررسي نموده و ببينند آيا در تاريخ زندگانيش سابقه دردمندي براي توده‎هاي مردم و اصلاح جامعه به چشم مي‎خورد يا بين گفتارها و رفتارهايش تناقض وجود دارد. در كارنامه نويسنده نامه اخير به رهبر معظم انقلاب نكاتي وجود دارد كه صدق مدعاي او را در دلسوزي براي مردم به شدت زير سؤال مي‎برد:
1. زماني كه دولت كارگزاران از توسعه مورد نظر نظام‎هاي سرمايه داري دم مي‎زد و ارزش‎هاي انقلاب اسلامي را زير ارابه‎هاي طرح توسعه له كرده بود تنها مقام معظم رهبري بود كه نسبت به خطر عظيم طرح توسعه منهاي عدالت هشدار مي‎داد و عواقب شومي كه امروز شاهد آن هستيم را مي‎ديد و به مسوولان متذكر مي‎شد ولي مدعيان اصلاحات از جمله جناب آقاي خوئيني‎ها از مدافعان آن تفكر بودند و دم به اعتراض بر نياوردند. نتيجه آن شد كه عده‎اي به آلاف والوف رسيدند و صاحب ثروت‎هاي بادآورده شدند و عده‎اي نيز به زير خط فقر برده شدند و از فقر و تنگدستي نابود شدند. براستي چرا سكوت كرديد؟
2. آقاي خوييني‎ها كه امروز نگران فرهنگ و انقلاب و ارزش‎ها شده است، خوب است پاسخ دهد آن زمان كه محمد خاتمي رييس دولت اصلاحات از جامعه مدني دم مي‎زد و آن چنان از آزادي ليبراليستي دفاع مي‎كرد كه حتي اگر دين در برابر آزادي قرار گرفت دين بايد كنار گذاشته شود نه آزادي! چرا براي فرهنگ ديني جامعه اظهار نگراني نمي‎كرد ولي امروز ناگهان نگران ارزش‎هاي ديني جامعه شده است؟
3. چرا در دوران 7 ساله دولت به اصطلاح تدبير و اميد كه(دولت آقاي روحاني) عملا اقتصاد كشور را تعطيل كرد و حتي مسكن مهر را نيز مزخرف ناميد و با خوش بيني مفرط، حل همه مشكلات كشور را به برجام گره زد و مردم را منتظر باغ سيب و گلابي برجام گذاشت، آقاي خوييني‎ها هيچ نقدي نسبت به عملكرد دولت مورد حمايتش نداشت و حالا كه همه راه‎هاي مذاكره به «هيچ» ختم شده همه مشكلات را به گردن رهبري مي‎اندازد؟!.
اما در خصوص مدعاي آقاي خوئيني در مورد سوء تدبير مقام معظم رهبري در سال‎هاي گذشته، بايد گفت طبق قانون اساسي بخش معظمي از امور كشور تحت تمشيت قوه مجريه و بعد قوه مقننه و قوه قضائيه اداره مي‎شود، بطوري كه ورود رهبري در تصميمات سه قوه بر خلاف اختياراتي است كه قانون اساسي به هر يك از قواي سه‎گانه داده است. و از منظر برخي از همگنان آقاي خوييني‎ها نوعي استبداد و خلاف رويه حكومت مردم سالاري است، چنان كه در گذشته ورود موردي مقام معظم رهبري در تمشيت امور از سوي همفكران وي مورد نقد قرار گرفته است.
اصل يكصد و دهم قانون اساسي يازده وظيفه براي رهبري شمرده است كه برخي از آن‎ها ناظر به امور امنيتي و برخي ديگر ناظر به امور سياسي، اجتماعي و اقتصادي است، در حوزه امور امنيتي مديريت رهبري مديريت مستقيم است زيرا فرماندهي كل قوا با ايشان است و الحمدلله در طول رهبري ايشان يك متر از كشور ايران اشغال نشده است. و ايران قدرت برتر امنيتي منطقه بشمار مي‎رود. مهم‎ترين وظايف رهبري در حوزه‎هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي عبارتند از: تعيين سياست‎هاي كلي نظام پس از مشورت با مجمع تشيخص مصحلت نظام، نظارت بر حسن اجراي سياست‎هاي كلي نظام، حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه، حل معضلات نظام كه از طريق عادي قابل حلّ نيست از طريق مجمع تشيخص مصلحت نظام، امضاي حكم رياست جمهوري پس از انتخاب مردم، عزل رياست جمهور با در نظر گرفتن مصالح كشور. كه برخي از آن‎ها منوط به مشورت با مجمع تشيخص مصلحت نظام و برخي ديگر مقيد به رعايت مصالح كشور است، و طبق اصل يكصد و يازدهم قانون اساسي تشخيص كمال و نقص رهبري در انجام وظايفش به عهده مجلس خبرگان رهبري است و خبرگان رهبري بارها انجام وظايف رهبري را در حوزه‎هاي مختلف مندرج در قانون اساسي تاييد كرده است.
 
پي‎نوشت‎ها
1. «قد رأيتم يا معشر المسلمين ما قد كان في يومكم هذا الماضي، و ما قد فني فيه من العرب، فوالله لقد بلغت من السّن ماشاءالله أن أبلغ فما رأيت مثل هذا اليوم قط، ألا فليبلغ الشاهد الغائب، انا إن نحن تواقفنا غداً إنه لفناء العرب وضيعه الحرمات. أما والله ما أقول هذه المقاله جزعاً من الحتف و لكني رجل مس اخاف علي [النساء و] الدواري غداً إذا فنينا.»
2. منقري، همان، ص 481.
3. منقري، همان، ص 481 و دينوري، الاخبار الطوال، همان، ص 189.
4. مسعودي، التنبيه و الاشراف، ص 256.
5. دينوري، الاخبار الطوال، ص 188.
منبع: نشریه پرتوی سخن شماره 983